خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبا
فرهنگ فارسی عمید
۱. [جمعِ اَب] = اب۲. اجداد.〈 آباء سبعه: [قدیمی]۱. هفتپدر؛ هفتپدران.۲. [مجاز] هفتستاره؛ هفتسیاره.〈 آباء علوی: [قدیمی]۱. پدران آسمانی.۲. [مجاز] هفتسیاره؛ هفتفلک؛ هفتسپهر.
-
آهن ربا
فرهنگ فارسی عمید
جسمی که آهن و بعضی فلزات را به سوی خود جذب کند.〈 آهنربای الکتریکی: قطعۀ آهن یا فولادی که به سبب عبور الکتریسیته، خاصیت مغناطیسی پیدا میکند.
-
ابا
فرهنگ فارسی عمید
= با۱: ◻︎ ابا هرکه پیمان کنم بشکنم / بَرو بیخ رادی به خاک افکنم (فردوسی: ۸/۲۳۶ حاشیه)، ◻︎ ابا برق و با جستن صاعقه / ابا غلغل رعد در کوهسار (رودکی: ۵۰۱).
-
اجتبا
فرهنگ فارسی عمید
۱. انتخاب کردن؛ برگزیدن.۲. فراهم آوردن.۳. (اسم) برگزیدگی؛ برتری.
-
احبا
فرهنگ فارسی عمید
= حبیب
-
اختبا
فرهنگ فارسی عمید
پنهان شدن؛ در پرده شدن.
-
ادبا
فرهنگ فارسی عمید
= ادیب
-
اربع
فرهنگ فارسی عمید
= اربعه
-
اصابع
فرهنگ فارسی عمید
= اصبع
-
اصبع
فرهنگ فارسی عمید
انگشت دست یا پا؛ انگشت.
-
اطبا
فرهنگ فارسی عمید
= طبیب
-
اعبا
فرهنگ فارسی عمید
۱. [جمعِ عِبْء] بار؛ سنگینی.۲. بار بسته.۳. [جمعِ عَبْء] مثل؛ نظیر.
-
اقربا
فرهنگ فارسی عمید
= قریب
-
البا
فرهنگ فارسی عمید
= لبیب
-
الفبا
فرهنگ فارسی عمید
مجموعۀ حروفی که در یک زبان برای نوشتن استفاده میشود.〈 الفبای ابتثی: الفبایی به ترتیب معمولی (ا، ب، ت، ث).〈 الفبای ابجدی: الفبای به ترتیب حروف ابجد.