اطیرقلغتنامه دهخدااطیرق . [ اُ طَ رِ ] (ع اِ) نخله ای است حجازی . (ناظم الاطباء). طُرَیق و اطیرق نخله ای است حجازی . (منتهی الارب ). و رجوع به طُرَیق شود.
اترکلغتنامه دهخدااترک . [ اَ رَ ] (اِخ ) نام رودی در مشرق خزر بطول 500 هزار گزبه ایران که از هزارمسجد سرچشمه گیرد و بسوی مغرب روان گردد و رود سومبار یا سیمبار در قلعه ٔ چات بدو پیوندد و از دریاچه هائی که همین رود پدید آورده بگذردو پس از عبور از قوچان و شیروان
هترکلغتنامه دهخداهترک . [ هََ رَ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسد. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || زمان دشوار سخت . (معجم متن اللغة).
اطرقلغتنامه دهخدااطرق . [ اَ رَ ] (ع ص ) شتر سُست زانو یا کج ساق . مؤنث : طَرْقاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر سست زانو. (از مهذب الاسماء) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
اترکدیکشنری عربی به فارسیواگذار کردن , تسليم کردن , صرفنظرکردن از , ول کردن , ترک , رها کردن , انکار کردن , ترک کردن , چشم پوشيدن , سرزنش يا متهم کردن , چشم پوشيدن از , از قانون مستثني کردن
طریقلغتنامه دهخداطریق . [ طُ رَ ] (ع اِ) نخله ای است حجازی . (منتهی الارب ). نخلة حجازیة. (اقرب الموارد). اُطیرق مثله . (منتهی الارب ). نوعی نخل حجاز.