اعجاب کردنلغتنامه دهخدااعجاب کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر کردن . فضیلت نهادن خود را : آن که صد فضل فزون دارد هرگز بیکی خویشتن را نستوده ست و نکرده ست اعجاب . فرخی .رجوع به اعجاب شود.
احزابلغتنامه دهخدااحزاب . [ اَ ] (اِخ ) (سوره ٔ...) سوره ٔ سی وسوم از قرآن ، و آن مدنیه است و دارای هفتادوسه آیت است ، پس از سوره ٔ سجده و پیش از سوره ٔ سَبَاء.
احزابلغتنامه دهخدااحزاب . [ اَ ] (اِخ ) (غزوه ٔ...) همان غزوه ٔ خندق است . خوندمیر در حبیب السیر ج 1 ص 124 آرد: بقول اکثر اهل سیر هم در این سال [ سال پنجم از هجرت ] غزوه ٔ خندق که آنرا حرب احزاب نیزگویند وقوع یافت و در آن غزوه
احزابلغتنامه دهخدااحزاب . [ اَ ] (اِخ ) (مسجد...) از مساجد معروف مدینه که در زمان رسول صلی اﷲ علیه و آله ساخته شده . (معجم البلدان ). و رجوع به حبط ج 1 ص 139 شود.
احزابلغتنامه دهخدااحزاب . [ اَ ] (اِخ ) ابن اسید السمعی .ابورهم . تابعی است . رجوع به ابورهم احزاب ... شود.
اعجابلغتنامه دهخدااعجاب . [ اِ ] (ع مص ) بشگفت آوردن کسی را: اَعجبه ؛ بشگفت آورد آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به شگفت آوردن . (آنندراج ). بتعجب آوردن کاری کسی را. (از اقرب الموارد). بر چیزی تعجب آوردن و عجب دانستن . (منتخب از غیاث اللغات ). بشگفتی افکندن . (یادداشت بخط مؤلف ): «فاشار
اعجابفرهنگ فارسی عمید۱. به شگفت آوردن کسی را.۲. عجیب دانستن و به شگفت آمدن.۳. [قدیمی] خودبینی؛ خودپسندی.
اعجابلغتنامه دهخدااعجاب . [ اِ ] (ع مص ) بشگفت آوردن کسی را: اَعجبه ؛ بشگفت آورد آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به شگفت آوردن . (آنندراج ). بتعجب آوردن کاری کسی را. (از اقرب الموارد). بر چیزی تعجب آوردن و عجب دانستن . (منتخب از غیاث اللغات ). بشگفتی افکندن . (یادداشت بخط مؤلف ): «فاشار
اعجابفرهنگ فارسی عمید۱. به شگفت آوردن کسی را.۲. عجیب دانستن و به شگفت آمدن.۳. [قدیمی] خودبینی؛ خودپسندی.