اعرواشلغتنامه دهخدااعرواش . [ اِ رِوْ وا ] (ع مص ) سوار گردیدن بر ستور: اعروّش الدابة؛ سوار گردید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر ستور سوار شدن . (از اقرب الموارد). سوار شدن . (یادداشت مؤلف ).
آهوپروازلغتنامه دهخداآهوپرواز. [ پ َرْ ] (ص مرکب ) سخت بشتاب دونده : برق جه بادگذر یوزدو و کوه قرارشیردل پیل قدم گورتک آهوپرواز.منوچهری .
ارعاشلغتنامه دهخداارعاش . [ اِ ] (ع مص ) ارعاس . لرزانیدن . (منتهی الأرب ). || بر چفته شدن انگور. (تاج المصادر بیهقی ).
ارعاظلغتنامه دهخداارعاظ. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رُعظ، به معنی جای درنشاندن پیکان در تیر که بالای آن پیچند.