اعقةلغتنامه دهخدااعقة. [ اَ ع ِق ْ ق َ ] (اِخ ) اصمعی گوید: نام وادیهایی است در بلاد عرب و آن چهار موضع است بنام عقیق :دعا قومه لما استحل حرامه و من دونهم ارض الاعقة و الرمل . ابوخراش هذلی (از معجم البلدان ).و بعضی این کلمه را «احفة» با حاء نقل کرده و گفت
اعقةلغتنامه دهخدااعقة. [ اَ ع ِق ْق َ ] (ع اِ) ج ِ عَقیق . (منتهی الارب ). ج ِ عَقیق که مهره ای است سرخ رنگ که در یمن یافته شود. (آنندراج ).
عیهقةلغتنامه دهخداعیهقة. [ ع َ هََ ق َ ] (ع اِ) نام مرغی است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). طائری است . (از اقرب الموارد).
عیهکةلغتنامه دهخداعیهکة. [ ع َ هََ ک َ ] (ع مص ) کارزار کردن . (منتهی الارب ). کارزار کردن و بر زمین زدن و فریاد کردن و خروشیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جنگ و قتال ، و گویند صراع و صیاح . (از اقرب الموارد).
چاهکاهلغتنامه دهخداچاهکاه . (اِخ ) دهی است از دهستان شنبه بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 36 هزارگزی جنوب خاور خور موج و 6 هزارگزی شمال رودخانه ٔ مند واقع شده . جلگه . گرمسیر مالاریائی است و 226
عاقلغتنامه دهخداعاق . [ عاق ق ] (ع ص ) ناخوش دارنده . (منتهی الارب ). || آزاردهنده ٔ پدر و مادر و نافرمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرکش با مادر و پدر. (غیاث اللغات ). ج ، عاقون و عَقَقه و اَعقّه و این نادر است . (از اقرب الموارد) : فرزند عاق ریش پدر گیرد ابتدا
عقیقلغتنامه دهخداعقیق . [ ع َ ] (اِخ ) وادیی است نزدیک مدینه . وموضعی است به مدینه و به یمامة و به طائف و به تهامة و به نجد و شش موضع دیگر. ج ، أعقّة. (از منتهی الارب ). نام چند وادی است در بلاد عرب ، از آن جمله است : عقیق عارض یمامة، که وادی وسیعی است و چشمه های گوارایی دارد. و نیز در ناحیه
جریرلغتنامه دهخداجریر. [ ج َ ] (اِخ ) ابن یزیدبن خالدبن عبداﷲ قسری . یکی از خطبای زبان عرب بود.(فهرست ابن ندیم ). وی خطیبی نبیل و خوش بیان و از عمال ابوجعفر منصور خلیفه ٔ عباسی بود. از جمله سخنان بلیغ وی جوابیست که در پاسخ ابوجعفر منصور به شرح زیرگفته است : روزی خلیفه به وی گفت : ترا برای انج
عقیقلغتنامه دهخداعقیق .[ ع َ ] (ع اِ) مهره ای است سرخ رنگ که در یمن یافته شود، و جنسی است از آن که در سواحل دریای روم خیزد، تیره رنگ مانند آب که از گوشت نمکزده رود و در آن خطوط سپید خفی می باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سنگ سرخ ، و نوعی از نگینهای لعل . (دهار). سنگی است مشهور. (ال