اعلا مرتبهلغتنامه دهخدااعلا مرتبه . [ اَ م َ ت َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) بالاترین مرتبه . گرانقدرترین . بهترین نوع . کاملترین : لباسی سبب شهرت است که در اعلا مرتبه ٔ تکلف باشد. (انیس الطالبین ص 190).
پودر آلیاژیalloyed powder/ alloy powderواژههای مصوب فرهنگستانپودری فلزی مرکب از حداقل دو جزء که بهطور نسبی یا کامل با هم آلیاژ شدهاند
آلیاژalloyواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] فراوردهای فلزی که دارای دو یا چند عنصر بهصورت محلول جامد یا بهصورت مخلوطی از فازهای فلزی باشد [مهندسی بسپار] نوعی آمیختۀ (blend) بسپاری که معمولاً متشکل از دو بسپار متفاوت است که با هم همبلور شده یا بهنحوی سازگار هستند. هرچند بعضاً بهجای آمیخته نیز بهکار میرود
آلیاژ ریختگیcasting alloyواژههای مصوب فرهنگستانموادی فلزی که برای شکلریزی یا ریختهگری شکلی (shape casting) به کار میروند
آلیاژ زودگدازfusible alloyواژههای مصوب فرهنگستانآلیاژی فلزی که بهآسانی و عموماً زیر دمای 100 درجه ذوب میشود و در دمای نسبتاً پایین شکلپذیری خوبی دارد
روانساز آلیاژیalloy fluxواژههای مصوب فرهنگستانپودری متشکل از عناصر واکنشدهنده با فلز پرکن، برای تهیۀ آلیاژ موردنظر در فلز جوش
اعلالغتنامه دهخدااعلا. [ اَ ] (ع ن تف ، اِ) اعلی . بلند و نفیس و برگزیده از هر چیزی و بالای هر چیزی . (ناظم الاطباء) : چون تجاسر کرده خاطر مختصر کردم سخن کاین تجاسر سمع اعلا برنتابد بیش از این . خاقانی .و رجوع به اعلی شود.- <sp
اعلادیکشنری فارسی به انگلیسیexquisite, fine, gilt-edged, high-grade, noble, quality, superfine, vintage, wingding
چشمه اعلالغتنامه دهخداچشمه اعلا. [ چ َ م َ اَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان دماوند که در 3 هزارگزی شمال باختر دماوند واقع است و راه فرعی ماشین رو به دماوند دارد. کوهستانی و سردسیر است و 152 تن سکنه دارد. آبش از
قلعه اعلالغتنامه دهخداقلعه اعلا. [ ق َ ع َ ؟ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهمئی سردسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان ، واقع در 42 هزارگزی خاور شوسه ٔ رام هرمز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری و مالاریایی است . سکنه ٔ آن 500 تن اس
اعلالغتنامه دهخدااعلا. [ اَ ] (ع ن تف ، اِ) اعلی . بلند و نفیس و برگزیده از هر چیزی و بالای هر چیزی . (ناظم الاطباء) : چون تجاسر کرده خاطر مختصر کردم سخن کاین تجاسر سمع اعلا برنتابد بیش از این . خاقانی .و رجوع به اعلی شود.- <sp