اعیذبلغتنامه دهخدااعیذب . [ اُ ذِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. شغل اهالی زراعت و گله داری است و در تابستان راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
احدبلغتنامه دهخدااحدب . [ اَ دَ ] (اِخ ) کوهی است در دیار بنی فزاره و گفته اند کوهی است به مکه و بعضی گفته اند دو کوه است و هر یکی را نام احدب است . (مراصد).
احدبلغتنامه دهخدااحدب . [اَ دَ ] (ع ص ، اِ) کج پشت . (زوزنی ). کوژ. (تفلیسی ). مرد کوژپشت . (منتهی الارب ). کُنج . (برهان ). آنکه سینه اش فروشده و پشتش برآمده باشد. ضد اَقعس : بس مبارز که زیر گرز تو کردپشت چون پشت مردم احدب . فرخی .<br
احیدبلغتنامه دهخدااحیدب . [ اُ ح َ دِ ] (اِخ ) (مصغر احدب ). نام کوهی است مشرف بر حدث واقع در ثغور رومیه . (معجم البلدان ).