اغتیاللغتنامه دهخدااغتیال . [ اِ ] (ع مص ) هلاک کردن . بناگاه کشتن (بدین معنی واوی است ). (منتهی الارب ). (چون واوی بود) هلاک کردن . بناگاه کشتن . (ناظم الاطباء). بناگاه کشتن و هلاک کردن . (آنندراج ). هلاک کردن . و بخدعه کشتن و یا فریب دادن و آنگاه بجای خلوت بردن سپس کشتن یادر پنهانی کشتن : اغت
اغطاللغتنامه دهخدااغطال . [ اِ ] (ع مص ) توبرتو گردیدن تاریکی ابر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غَطل . (از اقرب الموارد). رجوع به این کلمه شود.
اغتیالفرهنگ فارسی معین( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) به ناگاه کسی را کشتن . 2 - فریب دادن . 3 - فربه شدن .
اغتلاءلغتنامه دهخدااغتلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شتافتن و شتابی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتاب کردن در حرکت : اغتلی البعیر اغتلاءً؛ اسرع فی سیره . (از اقرب الموارد).
اغتلاتلغتنامه دهخدااغتلات . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بر غفلت گرفتن . یقال : اغتلته ؛ اذا اخذه علی غرة. (منتهی الارب ). بر غفلت گرفتن . (ناظم الاطباء). کسی را بر بی خبری گرفتن : تغلته و اغتلته ؛ اخذه علی غرة. (از اقرب الموارد).
اغتلاثلغتنامه دهخدااغتلاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرفتن آتشزنه ازدرخت ناشناخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آتش زنه از درختی گرفتن که نداند روشن میشود یا نه . (از اقرب الموارد). اِعِتلاث . اغتلث الزند: اخذه من شجر لایدری اء یوری ام لا. (اقرب الموارد). || آتش نادادن آتش زنه . (منتهی الارب ) (نا
اغتلاللغتنامه دهخدااغتلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تشنه گردیدن . || سیر نخوردن گوسپند آب را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سیراب ناشدن شتر: اغتل البعیر؛ لم یقض ریه . غلّة. (از اقرب الموارد). || شراب خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوشیدن شراب : اغتل الشراب ؛ شربه . (از اقرب الموارد). || جام
اغتلاملغتنامه دهخدااغتلام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تیز شدن شهوت جماع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مغلوب شهوت شدن مرد: غلم الرجل و اغتلم ؛ غلب شهوته . (از اقرب الموارد). || لواطت کردن (مولد است ). (منتهی الارب ) (آنندراج ). لواط کردن (از لغات مولده است ). (ناظم الاطباء). || شدت یافتن
اغتلاءلغتنامه دهخدااغتلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شتافتن و شتابی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتاب کردن در حرکت : اغتلی البعیر اغتلاءً؛ اسرع فی سیره . (از اقرب الموارد).
اغتلاتلغتنامه دهخدااغتلات . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بر غفلت گرفتن . یقال : اغتلته ؛ اذا اخذه علی غرة. (منتهی الارب ). بر غفلت گرفتن . (ناظم الاطباء). کسی را بر بی خبری گرفتن : تغلته و اغتلته ؛ اخذه علی غرة. (از اقرب الموارد).
اغتلاثلغتنامه دهخدااغتلاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرفتن آتشزنه ازدرخت ناشناخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آتش زنه از درختی گرفتن که نداند روشن میشود یا نه . (از اقرب الموارد). اِعِتلاث . اغتلث الزند: اخذه من شجر لایدری اء یوری ام لا. (اقرب الموارد). || آتش نادادن آتش زنه . (منتهی الارب ) (نا
اغتلاللغتنامه دهخدااغتلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تشنه گردیدن . || سیر نخوردن گوسپند آب را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سیراب ناشدن شتر: اغتل البعیر؛ لم یقض ریه . غلّة. (از اقرب الموارد). || شراب خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوشیدن شراب : اغتل الشراب ؛ شربه . (از اقرب الموارد). || جام
اغتلاملغتنامه دهخدااغتلام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تیز شدن شهوت جماع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مغلوب شهوت شدن مرد: غلم الرجل و اغتلم ؛ غلب شهوته . (از اقرب الموارد). || لواطت کردن (مولد است ). (منتهی الارب ) (آنندراج ). لواط کردن (از لغات مولده است ). (ناظم الاطباء). || شدت یافتن