اغرادلغتنامه دهخدااغراد. [ اِ ] (ع مص ) بلند برداشتن آواز و طرب انگیز ساختن و در گلو گردانیدن آواز را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طرب انگیز ساختن کسی را بوسیله ٔ بلند برداشتن آواز خود و در گلو گردانیدن آن : اغرده ؛ اطربه بتغریده . (از اقرب الموارد).
اغراضلغتنامه دهخدااغراض . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَرض ، بمعنی پیش بند شتر مانند تنگ زین را. || ج ِ غَرَض ، بمعنی نشانه ٔ تیر و خواست و آهنگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به غرض شود. || مأخوذ از تازی . غرضها. خواهشها. آرزوها. مرادها. اراده ها. قصدها. نیت ها. مقصودها. نتیجه ه
اغراضلغتنامه دهخدااغراض . [ اِ ] (ع مص ) خمیر تازه کردن برای چاشت قوم : اغرض لهم غریفاً. (از منتهی الارب ). سرشتن خمیر برای چاشت قوم و بشب نخورانیدن به آنان : اغرض للقوم غریفاً؛ عجن عجیناً ابتکره و لم یطعمهم بائتا. (از اقرب الموارد). || پر گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پر کردن ظرف : اغ
Passionدیکشنری انگلیسی به فارسیشور، عشق، هوای نفس، اشتیاق و علاقه شدید، هوی، احساسات تند و شدید، تعصب شدید، اغراض نفسانی
عاطفةدیکشنری عربی به فارسیاحساسات , هيجانات , شور , هيجاني , اشتياق وعلا قه شديد , احساسات تند وشديد , تعصب شديد , اغراض نفساني , هواي نفس
passionsدیکشنری انگلیسی به فارسیاحساسات، شور، عشق، هوای نفس، اشتیاق و علاقه شدید، هوی، احساسات تند و شدید، تعصب شدید، احساسات شدید، اغراض نفسانی
پاسیونواژهنامه آزادفضاى کوچکى از یک رستوران یا هتل جداى از آن مجموعۀ غذاخورى، همۀ امکانات سرویس دهى را داشته باشد. passion؛ اشتیاق وعلاقۀ شدید، احساسات تند و شدید، تعصب شدید، اغراض نفسانی، هوای نفس.
اغراضلغتنامه دهخدااغراض . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَرض ، بمعنی پیش بند شتر مانند تنگ زین را. || ج ِ غَرَض ، بمعنی نشانه ٔ تیر و خواست و آهنگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به غرض شود. || مأخوذ از تازی . غرضها. خواهشها. آرزوها. مرادها. اراده ها. قصدها. نیت ها. مقصودها. نتیجه ه
اغراضلغتنامه دهخدااغراض . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَرض ، بمعنی پیش بند شتر مانند تنگ زین را. || ج ِ غَرَض ، بمعنی نشانه ٔ تیر و خواست و آهنگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به غرض شود. || مأخوذ از تازی . غرضها. خواهشها. آرزوها. مرادها. اراده ها. قصدها. نیت ها. مقصودها. نتیجه ه
اغراضلغتنامه دهخدااغراض . [ اِ ] (ع مص ) خمیر تازه کردن برای چاشت قوم : اغرض لهم غریفاً. (از منتهی الارب ). سرشتن خمیر برای چاشت قوم و بشب نخورانیدن به آنان : اغرض للقوم غریفاً؛ عجن عجیناً ابتکره و لم یطعمهم بائتا. (از اقرب الموارد). || پر گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پر کردن ظرف : اغ
اغراضلغتنامه دهخدااغراض . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَرض ، بمعنی پیش بند شتر مانند تنگ زین را. || ج ِ غَرَض ، بمعنی نشانه ٔ تیر و خواست و آهنگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به غرض شود. || مأخوذ از تازی . غرضها. خواهشها. آرزوها. مرادها. اراده ها. قصدها. نیت ها. مقصودها. نتیجه ه
اغراضلغتنامه دهخدااغراض . [ اِ ] (ع مص ) خمیر تازه کردن برای چاشت قوم : اغرض لهم غریفاً. (از منتهی الارب ). سرشتن خمیر برای چاشت قوم و بشب نخورانیدن به آنان : اغرض للقوم غریفاً؛ عجن عجیناً ابتکره و لم یطعمهم بائتا. (از اقرب الموارد). || پر گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پر کردن ظرف : اغ