اغضابلغتنامه دهخدااغضاب . [ اِ] (ع مص ) بخشم آوردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خشمگین ساختن : اغضبه ؛ حمله علی الغضب . مغاضبه . (از اقرب الموارد). || بیرون انداختن آنچه در چشم است : اغضبت العین ؛ قذفت ما فیها. (از اقرب الموارد).
اغضبلغتنامه دهخدااغضب . [ اَ ض َ ] (ع اِ) مابین نره تا ران . (منتهی الارب ). از مابین نره تا ران . (ناظم الاطباء). مابین شرم تا ران . (یادداشت بخط مؤلف ).
اغضبدیکشنری عربی به فارسیخشمگين کردن , عصباني کردن , اتشي کردن , بسيار خشمگين کردن , برانگيختن , خراش دادن , سوزش دادن , ازردن , رنجاندن
خشمناک کردنلغتنامه دهخداخشمناک کردن . [ خ َ / خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غضبناک کردن . اغضاب . (یادداشت بخط مؤلف ).
اذآرلغتنامه دهخدااذآر. [ اِذْ ] (ع مص ) اذآر کسی ؛ بخشم آوردن او را. اغضاب . در خشم آوردن . (منتهی الارب ). || ترسانیدن او را. || حریص کردن ویرا. ایلاع . || دلیر کردن او را بر. دلیر گردانیدن . (منتهی الارب ). || برآغالانیدن ویرا بر. || مضطرکردن کسی را بسوی کسی .
اذراءلغتنامه دهخدااذراء. [ اِ ] (ع مص ) بخشم آوردن . در خشم آوردن . (منتهی الارب ). اغضاب . || ترسانیدن . (منتهی الارب ). || حریص کردن به . حریص گردانیدن کسی را بچیزی . (منتهی الارب ). ایلاع . اغراء. مولع بکردن . (تاج المصادر بیهقی ). || مضطر کردن بسوی . (منتهی الارب ). الجاء به . اضطرار به .
خشملغتنامه دهخداخشم . [ خ َ / خ ِ ] (اِ) غضب . (ناظم الاطباء). غیظ. قهر. سَخَط، مقابل خشنودی . (یادداشت بخط مؤلف ). وُروت . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) : صورت خشمت ار ز هیبت خویش ذره ای را بخاک بنمایدخاک دریا شود بسوزد