اغماءلغتنامه دهخدااغماء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَمی ، بمعنی بیهوش و آسمان خانه و آنچه بالای آسمان خانه باشد از چوب وخاک و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اَغمِیَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
اغماءلغتنامه دهخدااغماء. [اِ ] (ع مص ) بیهوش گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حالت بی حسی بر شخص عارض شدن و بصیغه ٔ مجهول استعمال شود: اغمی علی المریض ؛ عرض له ما وقف به حسه . (از اقرب الموارد). بی هوش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). و فی الحدیث : «قال عبداﷲبن رواحه و مریض للنب
اغمافرهنگ فارسی عمید۱. (پزشکی) بیهوشی؛ حالت بیهوشی ناشی از مسمومیت، اورمی، مرض قند، الکلیسم، و مانند آن.۲. [قدیمی] بیهوش شدن.۳. [قدیمی] بیهوش کردن.
اغمافرهنگ فارسی عمید۱. (پزشکی) بیهوشی؛ حالت بیهوشی ناشی از مسمومیت، اورمی، مرض قند، الکلیسم، و مانند آن.۲. [قدیمی] بیهوش شدن.۳. [قدیمی] بیهوش کردن.
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
اغمافرهنگ فارسی عمید۱. (پزشکی) بیهوشی؛ حالت بیهوشی ناشی از مسمومیت، اورمی، مرض قند، الکلیسم، و مانند آن.۲. [قدیمی] بیهوش شدن.۳. [قدیمی] بیهوش کردن.