افاضةلغتنامه دهخداافاضة. [ اِ ض َ ] (ع مص ) آب را بر خود ریختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی ). آب بر تن ریختن . (تاج المصادر بیهقی ). آب بر بدن خود ریختن . (از اقرب الموارد). || یکبار روان شدن مردم از عرفات بسوی منی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).را
افادهلغتنامه دهخداافاده . [ اِ دَ / دِ ] (از ع ، اِمص ) در تداول عامیانه ، کبر. برتنی . خودفروشی . تکبر. فیس . نخوت . عجب . (یادداشت بخط مؤلف ). مأخوذ از تازی ، اظهار فضل و شرف در صورتی که دارای آن نباشد. (ناظم الاطباء).- افاده کردن </sp
افادةلغتنامه دهخداافادة. [اِ دَ ] (ع مص ) فایده گرفتن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). کسب فائده کردن . (از اقرب الموارد). چیزی ستاندن از کسی . (مؤیدالفضلا) (آنندراج ). || فایده دادن . (منتهی الارب ) (مؤیدالفضلا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). عطا کردن م
افادیهلغتنامه دهخداافادیه . [ اَ ی َ ] (ع اِ) ادویه ٔ حاد و معطر مانند میخک ودارچین . (ناظم الاطباء). عطریات . (یادداشت مؤلف ).
exuberatedدیکشنری انگلیسی به فارسیتحریک شده، فراوان بودن، بسیار بودن، لبریزبودن، بارور بودن، افاضه شدن، وفور داشتن
exuberateدیکشنری انگلیسی به فارسیexuberate، فراوان بودن، بسیار بودن، لبریزبودن، بارور بودن، افاضه شدن، وفور داشتن
exuberatingدیکشنری انگلیسی به فارسیانعطاف پذیری، فراوان بودن، بسیار بودن، لبریزبودن، بارور بودن، افاضه شدن، وفور داشتن