لغتنامه دهخدا
افان . [ اِف ْ فا ] (ع اِ) زمان . هنگام . اوان . (آنندراج ). هنگام . وقت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اِف ّ. اَفّان . تَئفَّه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند: «کان ذلک علی افه و افانه »؛ یعنی وقت و هنگامش بود و یقال : «اخده بافان