افتادنیلغتنامه دهخداافتادنی . [ اُ دَ ] (ص لیاقت ) منسوب به افتاده . آنچه لیاقت و قابلیت افتادن دارد.
افتادنلغتنامه دهخداافتادن .[ اُ دَ ] (مص ) از پا درآمدن . (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از برهان ) (هفت قلزم ). از پا درآمدن . ساقط شدن . سقط شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : بر شیر زخمی استوار کرد چنانکه بدان تمام شد و بیفتاد. (تاریخ بیهقی ). پادشاه ... به دو دست بر سر
افتادنفرهنگ فارسی عمید۱. از بالا به پایین افتادن؛ سقوط کردن؛ فرود آمدن.۲. [عامیانه، مجاز] بیاستفاده در جایی رها شدن.۳. [عامیانه، مجاز] بستری یا زمینگیر شدن.۴. وقوع حادثهای بهصورت ناگهانی.۵. در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن.۶. [عامیانه، مجاز] سقط شدن جنین.۷. [قدیمی] تابیدن.۸. [
نافتادنیلغتنامه دهخدانافتادنی . [ ف ُ دَ ] (ص لیاقت ) که افتادنی نیست . نیفتادنی . || واقعناشدنی . رخ ندادنی .
نفتادنیلغتنامه دهخدانفتادنی . [ ن َ ف ِ دَ / ن َ ف ُ دَ / ن َ دَ ] (ص لیاقت ) نیفتادنی . مقابل فتادنی . رجوع به فتادنی و افتادنی شود.
هوالغتنامه دهخداهوا. [ هََ ] (ع اِ) هواء. جسم لطیف و روان که گرداگرد زمین را فراگرفته وجانداران و گیاهان از آن تنفس می کنند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ترکیبی از نیتروژن (ازت ) و اکسیژن و به نسبت کمی از گازهای دیگر که گرد زمین را احاطه کرده است . جَوّ میان زمین و آسمان . (ناظم الاطباء). || به
نافتادنیلغتنامه دهخدانافتادنی . [ ف ُ دَ ] (ص لیاقت ) که افتادنی نیست . نیفتادنی . || واقعناشدنی . رخ ندادنی .