افتراطلغتنامه دهخداافتراط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فوت گردیدن چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). منقرض شدن و ترس فوت داشتن چیزی را. و به این معنی بصیغه ٔ مجهول استعمال شود. یقال : فلان لایفترط احسانه و برّه ، علی المجهول ؛ ای لاینقرض و لایخاف فوته . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
افتراضلغتنامه دهخداافتراض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فریضه کردن و واجب گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سنت ساختن و واجب گردانیدن خدای احکام را بر بندگان . (از اقرب الموارد). واجب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). فَرض . (یادداشت مؤلف ). مفترض الطاعة؛ آنکه اطاعت امر او واجب است . || ن
افترضدیکشنری عربی به فارسیفرض کردن , پنداشتن , گرفتن , برانگاشتن , مسلم دانستن , احتمال کلي دادن , فضولي کردن , فرض کنيد