افراشتنلغتنامه دهخداافراشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) برداشتن . بلند ساختن . (برهان ) (آنندراج ). افراختن . برداشتن . بلند ساختن . (ناظم الاطباء). همان افراختن است و فراشتن نیز لغتی است . (شرفنامه ٔ منیری ). رفع کردن . بلند کردن . دروا کردن . و برداشتن چنانکه جانور دم را و آدمی دست را بر آسمان و جز آن
افراشتنفرهنگ فارسی عمید۱. بلند ساختن؛ بالا بردن: ◻︎ هرکه گردن به دعوی افرازد / خویشتن را به گردن اندازد (سعدی: ۵۶).۲. آراستن؛ زینت دادن.۳. برپا کردن؛ برافراشتن؛ افراختن.
احتراماتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ت فائقه، عملمؤدبانه، استقبال رسمی، گارداحترام، سان، سان دیدن، تعظیم، کرنش، تاج گل، برپا، آش پیش پا، آش پشت پا، مصافحه، ابراز احساسات، سخنرانی استقبال احترام نظامی، خبردار، پیشفنگ، احترام بهپرچم، افراشتن پرچم، سرود ملی، رژه، سان◄ صف، نمایش باشکوه جشن، روز مخصوص
افراشتنلغتنامه دهخداافراشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) برداشتن . بلند ساختن . (برهان ) (آنندراج ). افراختن . برداشتن . بلند ساختن . (ناظم الاطباء). همان افراختن است و فراشتن نیز لغتی است . (شرفنامه ٔ منیری ). رفع کردن . بلند کردن . دروا کردن . و برداشتن چنانکه جانور دم را و آدمی دست را بر آسمان و جز آن
افراشتنفرهنگ فارسی عمید۱. بلند ساختن؛ بالا بردن: ◻︎ هرکه گردن به دعوی افرازد / خویشتن را به گردن اندازد (سعدی: ۵۶).۲. آراستن؛ زینت دادن.۳. برپا کردن؛ برافراشتن؛ افراختن.
سر افراشتنلغتنامه دهخداسر افراشتن . [ س َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) برتر شدن . بالاتر شدن : چو بگذشت از جهان ده چیز بگذاشت کز آن ده بر همه شاهان سر افراشت . نظامی . || سربلند بودن . نیک نام بودن : بود نام نیک و سر ا
کمان افراشتنلغتنامه دهخداکمان افراشتن . [ ک َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) برداشتن کمان به قصد تیر انداختن . (آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ) : بسته گردددست مکاران چو بگشاید کمین پست گردد روی جباران چو بفرازد کمان . امیر معزی (از آنندراج ).و رجوع
نافراشتنلغتنامه دهخدانافراشتن . [ ف َ ت َ ] (مص منفی ) نافراختن . ناافراشتن . نیفراشتن . رجوع به افراشتن و فراشتن شود.
افراشتنلغتنامه دهخداافراشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) برداشتن . بلند ساختن . (برهان ) (آنندراج ). افراختن . برداشتن . بلند ساختن . (ناظم الاطباء). همان افراختن است و فراشتن نیز لغتی است . (شرفنامه ٔ منیری ). رفع کردن . بلند کردن . دروا کردن . و برداشتن چنانکه جانور دم را و آدمی دست را بر آسمان و جز آن