افسانه شدنلغتنامه دهخداافسانه شدن . [ اَ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قصه شدن . بصورت داستان درآمدن . قصه ٔ بی واقعیت شدن : با مردمی و مردیت افسانه شد بدهرآثار جود حاتم و اخبار زال و
افگانه شدنلغتنامه دهخداافگانه شدن . [ اَ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سقط گردیدن بچه ٔ ناتمام : هیبتش چون بانگ بر عالم زد افگانه شودهر شکم کز حادثات دهر باشد حامله . مسعودسعد.المنةلل
ترانه شدنلغتنامه دهخداترانه شدن . [ ت َ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بجای افسانه شدن که عبارت از کمال شهرت گرفتن است . (بهار عجم ) (آنندراج ). رجوع به ترانه گشتن شود.
افسانه گشتنلغتنامه دهخداافسانه گشتن . [ اَ ن َ / ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مشهور گشتن . شهره شدن . افسانه شدن : چنان ز عشق تو افسانه ٔ جهان گشتم که شد حکایت من نقل محفل همه کس .شفائی اص
نیست شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ، برافتادن، ازمیانرفتن، ازبین رفتن، هلاک شدن، هیچ شدن، ساقط شدن فوت کردن، بهرحمت ایزدی پیوستن، مردن جان ازدست دادن، تلف شدن بهنتیجهنرسیدن، بیهوده
سمر گردیدنلغتنامه دهخداسمر گردیدن . [ س َ م َ گ َدَ ] (مص مرکب ) افسانه شدن . مشهور شدن : چرا نامدم با تو اندر سفرکه گشتی بگردان گیتی سمر.فردوسی .بشیر اندر آغاری این چرم خرکه این چرم
سمر گشتنلغتنامه دهخداسمر گشتن . [ س َ م َ گ َت َ ] (مص مرکب ) افسانه شدن . مشهور شدن : مادرش گشته سمر همچو صبوره بجهان از طراز اندر تا شام و ختن تا حد چین . قریعالدهر.ز بیدادی سمر گ