افسردگی یکقطبیunipolar depressionواژههای مصوب فرهنگستانهرنوع اختلال افسردگی یا اختلالِ خُلقی همراه با یک یا چند دورۀ افسردگی عمده یا دورۀ طولانی وجود علائم افسردگی بدون سابقۀ علائم شیدایی یا نیمهشیدایی
افسردگیلغتنامه دهخداافسردگی . [ اَ س ُ دَ / دِ ] (حامص ) انجماد و بستگی . (آنندراج ). انجماد. (ناظم الاطباء). فسردگی . جمود. بستگی . خدوک . (یادداشت مؤلف ) : ابر که جانداروی پژمردگیست هم قدری بلغم افسردگی است . <p class="auth
افشردگیلغتنامه دهخداافشردگی . [ اَ ش ُ دَ / دِ ] (حامص ) حاصل عمل افشردن .انضغاط. فشردگی . (ناظم الاطباء). کیفیت و حالت افشرده . درهم فشرده شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : زمین را چنان در هم افشرد سخت کز افشردگی کوه شد لخت لخت . <
افسردگیفرهنگ فارسی عمید۱. دلتنگی.۲. پژمردگی.۳. (روانشناسی) نوعی بیماری روانی که باعث اختلال در اوضاع اجتماعی و فردی شخص میشود و از نشانههای آن اضطراب، کاهش اشتها، بیخوابی و غیره است.
افسردگیdepression 1واژههای مصوب فرهنگستانحالتی روانی با مشخصههای احساس خستگی و غمگینی و تنهایی و یأس
افسردگیلغتنامه دهخداافسردگی . [ اَ س ُ دَ / دِ ] (حامص ) انجماد و بستگی . (آنندراج ). انجماد. (ناظم الاطباء). فسردگی . جمود. بستگی . خدوک . (یادداشت مؤلف ) : ابر که جانداروی پژمردگیست هم قدری بلغم افسردگی است . <p class="auth
افسردگیفرهنگ فارسی عمید۱. دلتنگی.۲. پژمردگی.۳. (روانشناسی) نوعی بیماری روانی که باعث اختلال در اوضاع اجتماعی و فردی شخص میشود و از نشانههای آن اضطراب، کاهش اشتها، بیخوابی و غیره است.
افسردگیdepression 1واژههای مصوب فرهنگستانحالتی روانی با مشخصههای احساس خستگی و غمگینی و تنهایی و یأس
دل افسردگیلغتنامه دهخدادل افسردگی . [ دِ اَ س ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل افسرده . دل افسرده بودن . افسرده دلی . غمگینی . دل مردگی . رجوع به دل افسرده شود.
افسردگیلغتنامه دهخداافسردگی . [ اَ س ُ دَ / دِ ] (حامص ) انجماد و بستگی . (آنندراج ). انجماد. (ناظم الاطباء). فسردگی . جمود. بستگی . خدوک . (یادداشت مؤلف ) : ابر که جانداروی پژمردگیست هم قدری بلغم افسردگی است . <p class="auth
افسردگیفرهنگ فارسی عمید۱. دلتنگی.۲. پژمردگی.۳. (روانشناسی) نوعی بیماری روانی که باعث اختلال در اوضاع اجتماعی و فردی شخص میشود و از نشانههای آن اضطراب، کاهش اشتها، بیخوابی و غیره است.