افسللغتنامه دهخداافسل . [ اَ س ُ ] (ع اِ) ج ِ فَسل ، بمعنی شاخ انگور نشاندنی . || مرد فرومایه و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به فسل شود.
عفشللغتنامه دهخداعفشل . [ ع َ ش َ ] (ع ص ) مرد گران جان ثقیل . (منتهی الارب ). مرد سنگین و انبوه . (از اقرب الموارد). عَفَنشل . رجوع به عفنشل شود.
فسللغتنامه دهخدافسل . [ ف َ ] (ع اِ) شاخ انگور نشاندنی . (منتهی الارب ). شاخه ٔ رز که برای نشاندن بریده شده . (از اقرب الموارد). || (ص ) مرد فرومایه ٔ ناکس و بیمروت . ج ، افسل ، فسال ، فُسل ، فسول ، فسولة، فسلاء. || (مص ) از شیر بازکردن کودک . (منتهی الارب ).