اسطرلابلغتنامه دهخدااسطرلاب . [ اُ طُ ] (معرب ، اِ) (از: یونانی ِ اَسْترُن ، ستاره + لامبانِئین ، گرفتن ) اُسترلاب . اُصطرلاب . سُتُرلاب . سُطُرلاب . صُلاّب . آلتی است که برای مشاه
چنبرلغتنامه دهخداچنبر. [ چَم ْ ب َ ] (اِ) محیط دایره را گویند مطلقاً اعم از چنبر دف و چنبر گردن و افلاک و غیره . (برهان ). دایره ٔ دف و غربال و هرچه گرد و میان تهی باشد. (از رشی
جهانلغتنامه دهخداجهان . [ ج َ ] (اِ) عالم از زمین و کرات آسمانی . دنیا. گیتی . گیهان . عالم ظاهر. (برهان ) : بت پرستی گرفته ام همه عمراین جهان چون بت است و ما شمنیم . رودکی .خدا
بدرلغتنامه دهخدابدر. [ ب َ ] (ع ص ، اِ) مهتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آقا. سرور. (از ذیل اقرب الموارد). || غلام تمام در جوانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
ذوالقدرلغتنامه دهخداذوالقدر. [ ] (اِخ ) (علاءالدوله ) «گفتار در بیان جشن فرمودن شاه گیتی فروز در روز نوروز و توجه نمودن جهة دفع شر علاءالدوله ذوالقدر به مساعدت بخت فیروز».... پادشا