افلاءلغتنامه دهخداافلاء. [ اِ ] (ع مص ) از شیر باز کردن . || بدشت شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درآمدن در دشت . (از منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هنگام فطام رسیدن کره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
افلاءلغتنامه دهخداافلاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فِلْو، بمعنی خرکره و اسب کره ٔ یکساله از شیر بازکرده ، فلوة مؤنث آن است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ فلاة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
عفلاءلغتنامه دهخداعفلاء.[ ع َ ] (ع ص ) زن و شتر ماده ای که از شرم وی فنج برآید. (از منتهی الارب ). زن مبتلی به عفل و عفلة. رجوع به عفل و عفلة شود. || لب که هنگام خنده برگردد. (از اقرب الموارد). عفلاة. رجوع به عفلاة شود.
افلاکلغتنامه دهخداافلاک . [ اِ ] (ع مص ) گرد شدن پستان دختر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
افلاجلغتنامه دهخداافلاج . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فَلَج ، بمعنی جوی خرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به فلج شود.
افلاءلغتنامه دهخداافلاء. [ اِ ] (ع مص ) از شیر باز کردن . || بدشت شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درآمدن در دشت . (از منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هنگام فطام رسیدن کره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
اکاديميةدیکشنری عربی به فارسیفرهنگستان , دانشگاه , اموزشگاه , مدرسه , مکتب , انجمن ادباء و علماء , انجمن دانش , اکادمي , نام باغي در نزديکي اتن که افلا طون در ان تدريس ميکرده است() , مکتب و روش تدريس افلا طوني
اکاديميدیکشنری عربی به فارسیمربوط به فرهنگستان ادبي يا انجمن علمي , عضو فرهنگستان , طرفدار حکمت و فلسفه افلا طون , عضو انجمن دانش , عضو اکادمي
مَشَارِبُفرهنگ واژگان قرآننوشيدنيها (و کلمه مشارب جمع مشرب است که مصدر ميمي و به معناي مشروب است . و مراد از مشروب در عبارت "وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَکُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْکُلُونَ وَلَهُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا يَشْکُرُونَ " شير حيوانات است)
سماءدیکشنری عربی به فارسیفلک (افلا ک) , اسمان , گنبد اسمان , سپهر , گردون , فلک , عرش , بهشت , قدرت پروردگار , هفت طبقه اسمان , خدا , عالم روحاني , در مقام منيعي قرار دادن , زياد بالا بردن , توپ هوايي زدن , اب وهوا
افلاکلغتنامه دهخداافلاک . [ اِ ] (ع مص ) گرد شدن پستان دختر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
افلاجلغتنامه دهخداافلاج . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فَلَج ، بمعنی جوی خرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به فلج شود.
افلاءلغتنامه دهخداافلاء. [ اِ ] (ع مص ) از شیر باز کردن . || بدشت شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درآمدن در دشت . (از منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هنگام فطام رسیدن کره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
افلاطن صاحب الکیلغتنامه دهخداافلاطن صاحب الکی . [ اَ طُ ن ِ ح ِ بُل ْ ک َی ی ] (اِخ ) گویند او یکی از استادان جالینوس است و او راست : کتاب الکی در یک مقاله و آن بعربی نقل شده و ناقلش مجهول است . (از ابن الندیم ).
غافلالغتنامه دهخداغافلا. [ ف ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای ایران و از اهالی طالقان است . وی در عهد شاه عباس ثانی میزیسته ، از اوست :ز شوق نامه نویسم ، ز رشک پاره کنم دلی که نیست تسلی در او، چه چاره کنم ؟(قاموس الاعلام ترکی ).