افکاهلغتنامه دهخداافکاه . [ اِ ] (ع مص ) دفزک و سطبر گردیدن شیر ناقه از خوردن گیاه بهاری قبل از زائیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
افقاهلغتنامه دهخداافقاه . [ اِ ] (ع مص )آموزانیدن و آگاه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). فهماندن و تعلیم دادن . تفقیه . (از اقرب الموارد). دریابانیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
افقاعلغتنامه دهخداافقاع . [ اِ ] (ع مص ) زشت و بد گردانیدن حال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درویش و بدحال گردیدن . (از اقرب الموارد).
آفقهلغتنامه دهخداآفقه . [ ف ِ ق َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث آفق . || ج ِ افیق . پوستهای دباغی شده . پوستهای نیم پیراسته .