خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افیونی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افیونی
/'afyuni/
معنی
کسی که عادت به خوردن یا کشیدن تریاک دارد؛ تریاکی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تریاکی، معتاد، وافوری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افیونی
واژگان مترادف و متضاد
تریاکی، معتاد، وافوری
-
افیونی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] 'afyuni کسی که عادت به خوردن یا کشیدن تریاک دارد؛ تریاکی.
-
افیونی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) تریاکی ، بنگی .
-
افیونی
لغتنامه دهخدا
افیونی . [اَف ْ ] (ص نسبی ) تریاکی باشد که به افیون خوردن عادت دارد. (آنندراج ). تریاکی . منسوب به افیون . (ناظم الاطباء). معتاد به استعمال افیون . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
opiate
مادۀ افیونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] هریک از داروهای مشتق از افیون، مانند مرفین و پاپاورین (papaverine)
-
افیونی چیزی شدن
لغتنامه دهخدا
افیونی چیزی شدن . [ اَف ْ نی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه ازعادت کردن بچیزی باشد که بر ترک آن قادر نباشند. (مؤید) (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : کرده زخمم پس سر آرزوی مرهم راحیف دردست که افیونی افسون گردد. ظهوری (از آنندراج ).عمریست که ما صحبتی...
-
جستوجو در متن
-
ophitic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افیونی
-
pseudophallic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شبه افیونی
-
چرسی
واژگان مترادف و متضاد
معتاد به چرس، افیونی
-
وافوری
واژگان مترادف و متضاد
افیونی، تریاکی، عملی، معتاد، وافورکش
-
تریاکی
واژگان مترادف و متضاد
۱. افیونی، معتاد، وافوری ≠ سالم، غیرمعتاد ۲. بهرنگ تریاک، تریاکگون
-
معتاد شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوگرفتن، انس گرفتن، خوگیر شدن ۲. عادت کردن ۳. افیونی شدن، تریاکی شدن
-
معتاد کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خودادن، انس دادن، عادت دادن، آمخته کردن ۲. افیونی کردن، تریاکی کردن