تیزاب سلطانیaqua regiaواژههای مصوب فرهنگستانمایع بسیار خورنده و دودکنندهای که از یک قسمت نیتریکاسید و سه قسمت هیدروکلریکاسید تشکیل شده است و با تمام فلزها ازجمله طلا و نقره واکنش میدهد
نبيلدیکشنری عربی به فارسیدليرانه , جوانمرد , بلند همت , اقا منش , اصيل , نجيب , تربيت شده , ازاده , شريف , باشکوه
حباقالغتنامه دهخداحباقا. [ ح َ ] (اِ) بلغت سریانی ، داروئیست که آنرا حندقوقی و بفارسی اندقوقو گویند. منافع بسیار دارد. (برهان قاطع). حندقوقی . (بحر الجواهر). و بعضی گویند حندقوقی برّی است . ذُرَق . لوطوس آغریوس . رجوع به لوطوس آغریوس و طریفلن شود.
خاقالغتنامه دهخداخاقا. (ع ص ) وصفی است که برای یاقوت می آید و چون اضافه بیاقوت شود نوعی از یاقوت را که یاقوت زعفرانی باشد میرساند. (دزی ج 1 ص 346).
ساداقالغتنامه دهخداساداقا. (اِخ ) تلفظ ارمنی شهری به اران قریب به گنزک بوده است . مطابق روایت فوسیوس بیزانسی مورخ ارمنستان در قرن پنجم میلادی هنگامی که سان سان پادشاه اشکانی (ماساژت ) اران به خسرودوم پادشاه ارمنستان حمله کرد سپاهی در اطراف رود کر بپراکند و آن سپاهیان بقتل و غارت تا شهر کوچک ساد