اقتراءلغتنامه دهخدااقتراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) میزبانی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نیکویی کردن با مهمان . || مهمانی خواستن . || در پی بلاد رفتن و طلب کردن برفتن از شهری بشهری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خواندن قرآن را. || پیروی کردن کسی را. (ناظم الاطباء).
اکتراءلغتنامه دهخدااکتراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اکترا. به کرایه گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به کرایه فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ). به کرایه دادن . (آنندراج ). || کرایه کردن . کری کردن . (از یادداشت مؤلف ). به کری ستدن . (المصادر زوزنی ) (از دهار).
اکثراًلغتنامه دهخدااکثراً. [ اَ ث َ رَن ْ ] (از ع ، ق ) در تداول فارسی امروز بکار رود و درست نیست ، چه تنوین به صفت بر وزن اَفعَل ملحق نشود.
مقتریلغتنامه دهخدامقتری . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) میزبانی کننده و نکویی نماینده با مهمان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه میهمان را می پذیرد و میزبانی می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتراء شود. || در پی بلاد رونده و طلب کننده به رفتن از شهری به شهری . (آنندراج ) (از منتهی ا
پیروی کردنلغتنامه دهخداپیروی کردن . [ پ َ/ پ ِ رَ / رُ وی ک َ دَ ] (مص مرکب ) متابعت کردن . اقتدار کردن . اقتفا کردن . اقتراء. اقتیاف . تمصر. تقیل .ائتمام ؛ بدنبال چیزی پیوستن . اتباع . متابعت . احتذاء. تتبع. تقلید. تباعة. اثف . تا
میزبانیلغتنامه دهخدامیزبانی . (حامص مرکب ) صفت و حالت میزبان . مهمانداری و پذیرایی از مهمان . (ناظم الاطباء). مهمانداری . (آنندراج ). خدمت مهمان کردن و مهمان داری نمودن و مهمانی باشد. (برهان ). شاید مخفف میزدبانی . (از یادداشت مؤلف ). میهمان نوازی : که این میزبانی تر
مهمانلغتنامه دهخدامهمان . [ م ِ ] (ص ، اِ) میهمان . کسی که بر دیگری وارد شود واز او با طعام و دیگر وسائل پذیرایی کنند. عافی . مقابل میزبان . کسی که او را به خانه ٔ خود خوانند و اکرام کنند. نزیل . (دهار). ضیف . (ترجمان القرآن ). عوف . (منتهی الارب ). ابن غبرا. بنواغبراء. (المرصع). ثوی . ابن الا
استقراءلغتنامه دهخدااستقراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جستن . (منتهی الارب ). تلاش و جستجو کردن . (غیاث ). || جستن شهرها را. (منتهی الارب ). در شهرها گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || پیروی . (غیاث ). || پیروی کردن . از پی چیزی رفتن . درپی رفتن . || از جائی به جائی رفتن . (منتهی الارب ). قریه بقریه گشت