اقدسلغتنامه دهخدااقدس . [ اَ دَ ] (اِخ ) یکی از شعرای فارسی گوی هندوستان است . پاره ای ازمنظومه ها و اشعار از وی یادگار مانده . از او است :درآن گلشن شمار بید مجنون ز تار زلف لیلی بود افزون .(از قاموس الاعلام ).
اقدسلغتنامه دهخدااقدس . [ اَ دَ ] (ع ن تف ) پاکتر.(از آنندراج ). پاکیزه تر و مقدس تر. (ناظم الاطباء).
اقدسفرهنگ نامها(تلفظ: aqdas) (عربی) پاکتر ، پاکیزهتر ، مقدستر ؛ عنوانی احترام آمیز برای بزرگان یا مکانهای مقدس.
اکدشلغتنامه دهخدااکدش . [ اِ / اَ دَ ] (ترکی ، ص ، اِ) محبوب . (غیاث اللغات ). معشوق . (یادداشت مؤلف ). محبوب و مطلوب . (آنندراج ) (از برهان ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). مطلوب . (از فرهنگ جهانگیری ). یکدش . ایکدش . ایکدیج . (فرهنگ فارسی معین ) <span class="
اکدشفرهنگ فارسی عمید۱. دورگه؛ انسان یا حیوان که از دو نژاد باشد: ◻︎ نگاری اکدش است این نقش دمساز / پدر هندو و مادر ترک طنّاز (نظامی۲: ۳۴۰).۲. [مجاز] دوچیز که با هم مخلوط و ممزوج شده باشد.۳. [مجاز] محبوب و مطلوب.۴. [مجاز] نفس انسانی. Δ به اعتبار اینکه مرکب از لاهوتی و ناسوتی است.
ایکدشلغتنامه دهخداایکدش . [ دِ ] (ترکی ، اِ) دو چیز بهم آمیخته . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). || کسی که پدر و مادرش چینی و روسی یا فرنگی و هندی باشند. || اسب مخبس یعنی اسبی که از جفتی اسب ترکی و تازی پیدایش یابد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به اکدش شود.
اکدشفرهنگ فارسی معین(اَ دَ یا دِ) [ تر. ] (ص .) = یکدش . ایکدش . ایکدیج : 1 - دورگه . 2 - دو چیزکه با هم آمیخته شده باشند. 3 - محبوب ، مطلوب .
اقدسیلغتنامه دهخدااقدسی . [ اَ دَ ] (اِخ ) از مشاهیر شعرای ایران و از مردم طوس است . گویند خودپسند و مردم گریز بود. مزاجش با هیچ کس سازگاری نداشت با بیکسی و تنهایی عمر خود را بسر آورد. از او است :بپای ناقه خروشان دل شکسته ٔ کیست که این صدا بصدای جرس نمی ماند.(از ق
اقدسیهلغتنامه دهخدااقدسیه . [ اَ دَ سی ی َ ] (اِخ ) دهی جزء بخش شمیران شهرستان تهران در شمال تهران از قراء خوش آب و هوای شمیران و محل اردوگاه تابستانی دانشکده ٔ افسری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
ارض اقدسلغتنامه دهخداارض اقدس . [ اَض ِ اَ دَ ] (اِخ ) لقب مشهد رضا علیه السلام : امام قلی میرزا را با شاهرخ میرزا به ارض اقدس آوردند و برادران را در مشهد مقدس ، علیقلی خان مقتول و شاهرخ میرزا... مخفی در ارگ مشهد مقدس محبوس ساخته خبر قتل او را منتشر ساختند. (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص <span
دارالشهادهلغتنامه دهخدادارالشهاده . [ رُش ْ ش َ دَ ] (اِخ ) ارض اقدس کربلا را گفته اند. (لغات محلی شوشتر).
ثالوثفرهنگ فارسی معین[ ع . ] (اِ.) آن چه مرکب از سه باشد. ؛~ اقدس اب . ابن . روح القدس (در آیین نصاری ).
بهائیتفرهنگ فارسی عمیدفرقهای که پایهگذار آن میرزا حسینعلی نوری به بهاءالله است و مهمترین کتاب این فرقه کتاب اقدس است.
اقدسیلغتنامه دهخدااقدسی . [ اَ دَ ] (اِخ ) از مشاهیر شعرای ایران و از مردم طوس است . گویند خودپسند و مردم گریز بود. مزاجش با هیچ کس سازگاری نداشت با بیکسی و تنهایی عمر خود را بسر آورد. از او است :بپای ناقه خروشان دل شکسته ٔ کیست که این صدا بصدای جرس نمی ماند.(از ق
اقدسیهلغتنامه دهخدااقدسیه . [ اَ دَ سی ی َ ] (اِخ ) دهی جزء بخش شمیران شهرستان تهران در شمال تهران از قراء خوش آب و هوای شمیران و محل اردوگاه تابستانی دانشکده ٔ افسری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
ارض اقدسلغتنامه دهخداارض اقدس . [ اَض ِ اَ دَ ] (اِخ ) لقب مشهد رضا علیه السلام : امام قلی میرزا را با شاهرخ میرزا به ارض اقدس آوردند و برادران را در مشهد مقدس ، علیقلی خان مقتول و شاهرخ میرزا... مخفی در ارگ مشهد مقدس محبوس ساخته خبر قتل او را منتشر ساختند. (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص <span