اقردلغتنامه دهخدااقرد. [ اَ رُ ] (ع اِ) ج ِ قِرد، بمعنی حیوان خبیثی که عامه آنرا سعدان خوانند. (از اقرب الموارد). رجوع به قرد شود.
اقرطلغتنامه دهخدااقرط. [ اَ رَ ] (ع ص ) تکه ای که گوش آنرا آویزان گذاشته باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تکه ٔ آویخته دروش . (؟) (منتهی الارب ).
اکریتلغتنامه دهخدااکریت . [ اِ ] (اِخ ) جزیره ٔ کریت که اقریطس نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به کریت شود.
عکردلغتنامه دهخداعکرد. [ ع َ رَ / ع ُ ک َ رِ / ع ُ رُ ] (ع ص ) غلام عکرد؛کودک فربه تندار، یا نزدیک بلوغ رسیده . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). عُکرود. و رجوع به عکرود شود.
جناقردلغتنامه دهخداجناقرد. [ ج َ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 13هزارگزی باختر اردبیل و 12هزارگزی شوسه ٔ مشکین شهر -اردبیل . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن
شاقردلغتنامه دهخداشاقرد. [ ق ِ ] (اِخ )نام قریه ٔ بزرگی است واقع میان دقوقاء و اربل به عراق عرب و در آن دژ کوچکی باشد. (از معجم البلدان ).
وله زاقردلغتنامه دهخداوله زاقرد. [ وَ ل َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، واقع در 500 گزی شوسه ٔ اردبیل به تبریز، دارای 565 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4</span