اقطاعةلغتنامه دهخدااقطاعة. [ اِ ع َ ] (ع اِ)بخشی از سرزمین خراج که سپاهی آن را تقطیع میکند و محصول آن زمین برای وی قرار داده میشود که روزی خورد. (اقرب الموارد). ج ، اقطاعات . (از اقرب الموارد).
اقطوعةلغتنامه دهخدااقطوعة. [ اُ ع َ ] (ع اِ) نشان بریدگی و هجران که دو دوست پس از ترک دوستی بیکدیگر فرستند. (از اقرب الموارد) ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (قاموس ).
اقطاعلغتنامه دهخدااقطاع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قطیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قطیع شود. || ج ِ قِطع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار). رجوع به قطع شود.
اقطاعلغتنامه دهخدااقطاع . [ اِ ] (ع مص ) سرزنش نمودن . || غلبه کردن بحجت بر کسی . || سپری گردیدن آب چاه . || بسنده شدن جامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ببریدن دادن شاخه های درخت را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دستوری دادن در بریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || باز
اقطاعاتلغتنامه دهخدااقطاعات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اقطاعة و اقطاع : او را بانواع الطاف و کرامات و مزید قربات بنواخت و باقطاعات زیادت موعود گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). سالها باید تا ترتیب لشکری دهند و خزانه های مالامال تا در وجه مواجب و اقطاعات ایشان بردارند. (جهانگشای ج
ابوشجاعلغتنامه دهخداابوشجاع . [ اَ ش ُ ] (اِخ ) روذراوری . محمّدبن الحسین بن محمّدبن عبداﷲبن ابراهیم همدانی ملقب به ظهیرالدین مؤیدالدوله صفی امیرالمؤمنین . او یکی از وزرای بنی عباس و از صلحاء و علماء روزگار خویش بود. و در فقه و حدیث و نحو و تاریخ تصانیف نافعه دارد. وی را ذیلی است بر تجارب الام