اکناشلغتنامه دهخدااکناش . [ اِ ] (ع مص ) شتابانیدن کسی را در کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
اقناسلغتنامه دهخدااقناس . [ اِ ] (ع مص ) نسبت کردن خود را بسوی نژادشریف با وجود خساست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
آکنشلغتنامه دهخداآکنش . [ ک َ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر و عمل آکندن . || (اِ) آکنه . حشو : چون راست بود خوب نماید سخن در خوب جامه خوب شود آکنش . ناصرخسرو.آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست جز چ