الادر بالالغتنامه دهخداالادر بالا. [ اَ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 7 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. دره . گرمسیر. و 40 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه د
الادر پائینلغتنامه دهخداالادر پائین . [ اَ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 8 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. گرمسیر است و ده تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
هلدرلغتنامه دهخداهلدر. [ ] (اِخ ) دهی است از بخش آوج شهرستان قزوین که 419 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله ، سیب زمینی ، عسل ، انگور و زردآلو و کاردستی مردم بافتن قالی ، گلیم و جاجیم است . در تابستان ایل بغدادی به حدود کوههای هلدر می آیند.
ذات الدیرلغتنامه دهخداذات الدیر. [ تُدْ دَ ] (اِخ ) عقبه ای است به بلاد هذیل و اصمعی ذات الطیور روایت کرده است . (المرصع).
الادر پائینلغتنامه دهخداالادر پائین . [ اَ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 8 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. گرمسیر است و ده تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
منجنیقلغتنامه دهخدامنجنیق . [ م َ ج َ ] (معرب ، اِ) سنگ انداز. (دهار). فلاخن مانندی است بزرگ که بر سر چوبی تعبیه کنندو سنگ در آن کرده به طرف دشمن اندازند. معرب من چه نیک است . ج ، منجنیقات ، مجانق ، مجانیق . (منتهی الارب ). منجنوق . آلتی که بدان سنگ اندازند و آن معرب از «من چه نیک » فارسی است .
خالادرلغتنامه دهخداخالادر. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در یازده گزی جنوب بیرجند. ناحیه ای است معتدل واقع در دامنه ٔ کوهسار، سکنه ٔ آن 21 نفر که مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و محصولات
جالادرلغتنامه دهخداجالادر. [ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای قاینات . این قریه قدیم النسق و زراعت آن از آب قنات مشروب میشود.و چهار خانوار سکنه دارد. (مرآت البلدان ج 4 ص 73).