التقاحلغتنامه دهخداالتقاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لقاح پذیرفتن و آن قیاسی است نه سماعی . (اقرب الموارد). بار گرفتن . بارور شدن . آبستن شدن .
التقاعلغتنامه دهخداالتقاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردیدن گونه . (منتهی الارب ). لون بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به التفاع شود.