التیام دادنلغتنامه دهخداالتیام دادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) سازواری دادن . پیوند دادن . رجوع به التیام (از «ل ٔم ») شود.
التیاملغتنامه دهخداالتیام . [ اِ ] (ع مص ) (از «ل ٔم ») التآم . کفشیر گرفتن زخم و به و استوار گردیدن آن . (منتهی الارب ). بیکدیگر پیوسته شدن و بهم آمدن و به شدن زخم . (غیاث اللغات ). پیوسته شدن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی ). فراهم آمدن جراحت . (مؤیدالفضلا) : خود ب
التیاملغتنامه دهخداالتیام . [ اِ ] (ع مص ) (از «ل وم ») نکوهیده شدن . || نکوهش پذیرفتن . (منتهی الارب ).
التیامفرهنگ فارسی عمید۱. به هم پیوستن و سر به هم آوردن و بهبود یافتن زخم.۲. بههم پیوند دادن.۳. سازش دادن.۴. سازگاری میان دوچیز.⟨ التیام یافتن: (مصدر لازم)۱. سر به هم آوردن زخم.۲. علاج شدن؛ بهبود یافتن.
التیامhealing 1واژههای مصوب فرهنگستانبازیابی ساختاری و کارکردی بافتها و اعضا و دستگاههای آسیبدیدۀ بدن
لحيمدیکشنری عربی به فارسیلحيم , کفشير , جوش , وسيله التيام واتصال , لحيم کردن , جوش دادن , التيام دادن
التیام پذیرلغتنامه دهخداالتیام پذیر. [ اِ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ التیام . سازواری پذیر. آنچه درخور سازواری دادن باشد. رجوع به التیام (از ماده ٔ ل . ء. م ) شود.
solderدیکشنری انگلیسی به فارسیلحیم کاری، لحیم، جوش، وسیله التیام و اتصال، کف شیر، لحیم کردن، جوش دادن، التیام دادن
التیاملغتنامه دهخداالتیام . [ اِ ] (ع مص ) (از «ل ٔم ») التآم . کفشیر گرفتن زخم و به و استوار گردیدن آن . (منتهی الارب ). بیکدیگر پیوسته شدن و بهم آمدن و به شدن زخم . (غیاث اللغات ). پیوسته شدن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی ). فراهم آمدن جراحت . (مؤیدالفضلا) : خود ب
التیاملغتنامه دهخداالتیام . [ اِ ] (ع مص ) (از «ل وم ») نکوهیده شدن . || نکوهش پذیرفتن . (منتهی الارب ).
التیامفرهنگ فارسی عمید۱. به هم پیوستن و سر به هم آوردن و بهبود یافتن زخم.۲. بههم پیوند دادن.۳. سازش دادن.۴. سازگاری میان دوچیز.⟨ التیام یافتن: (مصدر لازم)۱. سر به هم آوردن زخم.۲. علاج شدن؛ بهبود یافتن.
التیامhealing 1واژههای مصوب فرهنگستانبازیابی ساختاری و کارکردی بافتها و اعضا و دستگاههای آسیبدیدۀ بدن
خرق و التیاملغتنامه دهخداخرق و التیام . [ خ َ ق ُ اِ ](ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پاره شدن و باز بهم پیوستن : حکما در خرق و التیام افلاک منکرند. (غیاث اللغات ).
التیاملغتنامه دهخداالتیام . [ اِ ] (ع مص ) (از «ل ٔم ») التآم . کفشیر گرفتن زخم و به و استوار گردیدن آن . (منتهی الارب ). بیکدیگر پیوسته شدن و بهم آمدن و به شدن زخم . (غیاث اللغات ). پیوسته شدن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی ). فراهم آمدن جراحت . (مؤیدالفضلا) : خود ب
التیاملغتنامه دهخداالتیام . [ اِ ] (ع مص ) (از «ل وم ») نکوهیده شدن . || نکوهش پذیرفتن . (منتهی الارب ).
التیامفرهنگ فارسی عمید۱. به هم پیوستن و سر به هم آوردن و بهبود یافتن زخم.۲. بههم پیوند دادن.۳. سازش دادن.۴. سازگاری میان دوچیز.⟨ التیام یافتن: (مصدر لازم)۱. سر به هم آوردن زخم.۲. علاج شدن؛ بهبود یافتن.
التیامhealing 1واژههای مصوب فرهنگستانبازیابی ساختاری و کارکردی بافتها و اعضا و دستگاههای آسیبدیدۀ بدن