منتهی الجموعلغتنامه دهخدامنتهی الجموع . [ م ُ ت َ هَل ْج ُ ] (ع اِ مرکب ) وزن جمعی که باز آن را جمع نتوان ساخت ، چنانکه وزن مفاعل و مفاعیل که این هر دو وزن را بار دیگر جمع کرده جمع به الجمع نمی خوانند به خلاف دیگر اوزان چنانکه اکالیب جمع اکلب و اکلب جمع کلب است . (غیاث ) (آنندراج ). جمع بر جمع. (ناظم
منتهی الجموعلغتنامه دهخدامنتهی الجموع . [ م ُ ت َ هَل ْج ُ ] (ع اِ مرکب ) وزن جمعی که باز آن را جمع نتوان ساخت ، چنانکه وزن مفاعل و مفاعیل که این هر دو وزن را بار دیگر جمع کرده جمع به الجمع نمی خوانند به خلاف دیگر اوزان چنانکه اکالیب جمع اکلب و اکلب جمع کلب است . (غیاث ) (آنندراج ). جمع بر جمع. (ناظم
ذوالجموعلغتنامه دهخداذوالجموع . [ ذُل ْ ج ُ ] (اِخ ) (ابرق ...) موضعی است قرب کلاب . عمروبن لجا گوید:با برق ذی الجموع غداة تیم تقودک بالحشاشة و الجدیل .(از معجم البلدان یاقوت ).
علوی حضرمیلغتنامه دهخداعلوی حضرمی . [ ع َ ل َ ی ِ ح َ رَ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن عمربن یحیی . لغوی و نحوی . وی از اهل حضرموت بود که به مصر نیز سفر کرد. به سال 1355 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- الجموع قیاسیتها و سماعیتها. <span cla
ملاحدهلغتنامه دهخداملاحده . [ م َ ح ِ دَ / دِ ] (ع ص ، اِ) ملاحدة. ج ِ ملحد و این در اصل ملاحد بود تاء یعنی هاء در آخر به جهت تأکید معنی جمع زیاده کرده چرا که گاهی در آخر صیغه ٔ جمع منتهی الجموع و غیره تاء به جهت تأکید جمع زائد می آرند چنانکه ملائک و ملائکه و
تلغتنامه دهخدات . (حرف ) چهارمین حرف الفبای پارسی و سومین حرف الفبای تازی و حرف بیست و دوم از ابجد است واز حروف مسروری و از حروف هوائی است و از حروف شمسیه و ناریه و هم از حروف مرفوع و مصمته و نیز از حروف مهموسه ٔ نطعیه است ، و آنرا تای قرشت و تای مثناة فوقانی گویند. و در حساب جُمَّل آنرا چ
ذوالجموعلغتنامه دهخداذوالجموع . [ ذُل ْ ج ُ ] (اِخ ) (ابرق ...) موضعی است قرب کلاب . عمروبن لجا گوید:با برق ذی الجموع غداة تیم تقودک بالحشاشة و الجدیل .(از معجم البلدان یاقوت ).
منتهی الجموعلغتنامه دهخدامنتهی الجموع . [ م ُ ت َ هَل ْج ُ ] (ع اِ مرکب ) وزن جمعی که باز آن را جمع نتوان ساخت ، چنانکه وزن مفاعل و مفاعیل که این هر دو وزن را بار دیگر جمع کرده جمع به الجمع نمی خوانند به خلاف دیگر اوزان چنانکه اکالیب جمع اکلب و اکلب جمع کلب است . (غیاث ) (آنندراج ). جمع بر جمع. (ناظم