الحسالغتنامه دهخداالحسا. [ اَ ح َ ] (اِخ ) نام شهری و رودی در ساحل شرقی بحرالمیت . (نخبةالدهر دمشقی ) . رجوع به حَسا (جایی بشام ) شود.
حبق العشالغتنامه دهخداحبق العشا. [ ح َ ب َ قُل ْ ع ِ ] (ع اِ مرکب ) مرزنجوش . (داود ضریر انطاکی ). برزنگوش . مرزگوش .
پیازیانAlliaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از مارچوبهسانان با گلآذین چتری و بوی مشخص سیر یا پیاز
خاتم الاوصیاءلغتنامه دهخداخاتم الاوصیاء. [ ت َ مُل ْ اَ ] (اِخ ) لقب امام دوازدهم شیعیان است . رجوع به مهدی شود.
علی الحسابلغتنامه دهخداعلی الحساب . [ع َ لَل ْ ح ِ ] (ع ق مرکب ) بنابر حساب . مبتنی بر حساب . || در اصطلاح امور حسابداری و در معاملات هنگامی که کسی از حساب معینی پول پیش از موعد پرداخت یا قبل از تصفیه ٔ آن ، بگیرد گویند: «علی الحساب گرفت ». گرفتن مبلغی پیش از حصول موعد پرداخت یا واریز.
ام الحسابلغتنامه دهخداام الحساب . [ اُم ْ مُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) در اصطلاح علم استیفاء هر مدی را گویند که در اول ورق حساب کشند و آنرا صدرالحساب نیز خوانند. در ام الحساب الفاظی مخصوص بکار برند چون المجموع و المواجب و جز آنها. رجوع به نفایس الفنون در قسم اول فن پانزدهم (علم استیفاء) ص <span class=
حسالغتنامه دهخداحسا. [ ح َ ] (اِخ ) یا اَلحسا. همان شهر هجر است که خرمای آن مشهور است و در مثل کجالب التمرالی هجر، آمده است .