خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الطاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
الطاف
/'altāf/
معنی
= لُطف
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
الطاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ لُطف] 'altāf = لُطف
-
الطاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eltāf ۱. لطف کردن.۲. نرمی و نیکویی کردن.۳. تحفه دادن.
-
الطاف
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ لطف ؛ مهربانی ها.
-
الطاف
لغتنامه دهخدا
الطاف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لُطف . نوازشها. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). لطفها. مهربانیها. رجوع به لطف شود : بر حال گذشته ٔ ما هرگز نکنی حسرت امید به الطافش آینده همی دارم . خاقانی .عهد ملاقات تازه شد و در حق یکدیگر الطاف بسیار کردند. (...
-
الطاف
لغتنامه دهخدا
الطاف . [ اِ ] (ع مص ) لطف کردن . (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ). نیکوی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نرمی و نیکویی کردن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ملاطفت . نرمی کردن . || زیبا کردن کسی سؤال خود را. بروشی خوب سؤال کردن . (از اقرب الموارد). || خو...
-
جستوجو در متن
-
جمال
فرهنگ نامها
(تلفظ: jamāl) (عربی) زیبایی؛ (به مجاز) مایهی زیبایی و زینت بخش؛ (در تصوف) جلوههای الطاف خداوندی .
-
لطف
فرهنگ فارسی معین
(لُ طْ) [ ع . ] 1 - (اِمص .)نرمی ، مهربانی ، خوش رفتاری . ج . الطاف . 2 - کرم ، بخشش .
-
لطف
فرهنگ فارسی معین
(لَ طَ) [ ع . ] (اِمص . از الطاف ) 1 - توفیق خدای . 2 - نرمی . 3 - نیکویی ، بر، نیکوکاری . 4 - (اِ.) آن چه به کسی فرستند، هدیه .
-
ادباء
لغتنامه دهخدا
ادباء. [ اُ دَ] (ع ص ، اِ) ج ِ ادیب . ادب دارندگان . ادب دهندگان . (غیاث اللغات ) : اکناف و الطاف ایشان مقصد غرباء و ادباء اطراف شده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 275).
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن الهربذ. یکی از مغنیان مشهور دوره ٔ اموی و عباسی . وی در مجالس هارون الرشید تغنی میکرد و الطاف و عنایتها دید. اصل وی از مکه و از موالی آل زبیربن عوام است . بعضی نوادر درباره ٔ وی نقل کرده اند.
-
بی عنایات
لغتنامه دهخدا
بی عنایات . [ ع ِ ] (ص مرکب ) بدون عنایات . بدون توجهات . بدون الطاف : اینهمه گفتیم لیک اندر بسیچ بی عنایات خدا هیچیم هیچ .(مثنوی چ میرزا محمود ص 49).
-
تفضلات
لغتنامه دهخدا
تفضلات . [ ت َ ف َض ْ ض ُ ] (ع اِ) در فارسی امروزی نعمتها و نیکوئیها و عنایتها و بخشش ها و ملاطفت ها. (ناظم الاطباء).- تفضلات الهی ؛ نعمت های الهی و الطاف خداوندی . (ناظم الاطباء). رجوع به تفضل شود.
-
اصلح
لغتنامه دهخدا
اصلح . [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) نیکوتر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). احسن . اوفق . صالحتر. (ناظم الاطباء). بصلاح تر. سزاوارتر. شایسته تر: و لیس بجمیع فارس هواء اصلح من هواء کازرون و لا اصلح ابداناً و بشرةً من اهلها. (صورالاقالیم اصطخری ). ایزد عزّ ذکره ما ...
-
اقطاعات
لغتنامه دهخدا
اقطاعات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اقطاعة و اقطاع : او را بانواع الطاف و کرامات و مزید قربات بنواخت و باقطاعات زیادت موعود گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). سالها باید تا ترتیب لشکری دهند و خزانه های مالامال تا در وجه مواجب و اقطاعات ایشان بردارند. (جهانگشای...