العابلغتنامه دهخداالعاب . [ اِ ] (ع مص ) لعاب رفتن از دهان و لعاب ناک شدن دهان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لعاب داشتن دهان بچه و جاری شدن آن . (از اقرب الموارد). || بر بازی انگیختن یا آوردن چیزی که بدان بازی کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). واداشتن ببازی یا اسباب بازی آوردن برای دختر. (از اقر
الهابلغتنامه دهخداالهاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لِهْب ، گشادگی میان دو کوه یا شکاف کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به لِهب شود.
الهابلغتنامه دهخداالهاب . [ اِ ] (ع مص ) برافروختن آتش . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). شعله ور کردن آتش . (از اقرب الموارد). || نیک دویدن اسب . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت تاختن اسب چنانکه گرد برانگیزد. (از اقرب الموارد).
الهوبلغتنامه دهخداالهوب . [ اُ ] (ع اِمص ) نوعی از دویدگی اسب که بکوشش تمام دود چندان که خاک از سم بردارد، یا آن اول دویدن است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تند دویدن اسب چنانکه خاک را برانگیزد یا از سمهای او آتش بیرون آید و بگفته ٔ بعضی آغاز دویدن اسب . (از اقرب الموارد).
علهبلغتنامه دهخداعلهب . [ ع َ هََ ] (ع ص ، اِ) تکه ٔ درازشاخ . (منتهی الارب ). آهوی نر درازشاخ ، خواه وحشی باشد و خواه اهلی . (از لسان العرب ). آهوی نر درازشاخ . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). گاو وحشی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). گاو و آهو
زین العابدینلغتنامه دهخدازین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) ابن سیدکمال الدین . او در سال 872 هَ . ق . سیدعبداﷲ فرمانروای ساری را بکشت و بر مسند ایالت ساری متمکن گردید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 3
زین العابدینلغتنامه دهخدازین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرؤوف بن تاج العارفین بن علی الحدادی ثم المناوی القاهری . متصوف و فاضل . وی در قاهره به آموختن علم پرداخت . او راست : شرح تائیة ابن الفارض . شرح المشاهد ابن عربی . حاشیة علی شرح المنهاج للجلال المحلی و شرح الازهریة. او در قاهره
زین العابدینلغتنامه دهخدازین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) ابن محیی الدین ، حفید قاضی زکریابن محمد الانصاری السنیکی (1001 - 1068 هَ . ق .). مردی فاضل و اهل مصر بود و در همانجا درگذشت . او راست : «حاشیة علی شرح الجزریة» در قراآت
زین العابدینلغتنامه دهخدازین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) جنابذی . او نزد امیر تیمور قربی تمام داشت و مرید خواجه حافظ بود و او را به ملازمت امیر تیمور آورد... و از وزراء تیمور بود. و رجوع به کتاب از سعدی تا جامی ص 212 و مجمل فصیحی ذیل وقایع سال <span class="hl"
زین العابدینلغتنامه دهخدازین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) شیروانی . صاحب «کتاب بستان السیاحه » که در تاریخ 1247 هَ . ق . تحریر یافت . او شیعه و از دراویش نعمةاللهی بوده و در ایران و مصر و شام و عثمانی و هند و یمن و حجاز و افغانستان و بدخشان و ترکستان و غیره سفر
تلعیبلغتنامه دهخداتلعیب . [ ت َ ] (ع مص ) بازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تلعب . العاب . تلاعب . (از اقرب الموارد).