الفةلغتنامه دهخداالفة. [ اُ ف َ ] (ع مص ) الف گرفتن . (مصادر زوزنی ). انس گرفتن و دوستی با کسی . (از اقرب الموارد). اِلف . اُلفَت . || خوگر شدن و عادت کردن بجایی . (از اقرب الموارد). رجوع به اُلفَت و اِلف شود.
علیفةلغتنامه دهخداعلیفة. [ ع َ ف َ ] (ع ص ) ناقه و گوسپند که علوفه به خوردن دهی آن را و به چرا نگذاری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتر ماده یا گوسفندی که برای فربه شدن ، بدان علف دهند و به چرا فرستاده نشود. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از متن اللغة). مفرد و جمع در آن یکسان است . (
حلفةلغتنامه دهخداحلفة. [ ح َ ل ِ / ل َ ف َ ] (ع اِ) یک بن از حلفاء یعنی گیاه دوخ . (منتهی الارب ). یکی حلف و آن گیاهی است که در آب روید. (از اقرب الموارد). رجوع به حلف و حلفاء شود.
حلیفةلغتنامه دهخداحلیفة. [ ح ُ ل َ ف َ ] (ع اِ) تخم دوایی است که آنرا بفارسی آهو دوستک خوانند. (برهان ) (آنندراج ).
حلیفهلغتنامه دهخداحلیفه . [ ح ُ ل َ ف َ ] (اِخ ) (ذوالحیه ) موضعی است بر شش میل از مدینه ٔ منوره و آن آب بنی جشم و میقات اهل مدینه و شام باشد. (ازمنتهی الارب ). و رجوع به مناسک فیض آیت اﷲ فیض شود.
خالفةلغتنامه دهخداخالفة. [ ل ِ ف َ ] (ع ص ) زن گول . زن احمق . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). منه : امراة خالفة. ج ، خوالف . || رجل خالفة؛ مرد بسیارخلاف . کثیرالخلاف . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) . || سخن تباه . خطا. || (اِ) زن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). کدبانوی خانه . (مهذب
سالفةلغتنامه دهخداسالفة. [ ل ِ ف َ ](ع ص ) مؤنث سالف . رجوع به سالف شود. ایام گذشته . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : خلق را در دزدی آن طایفه مینمود افسانه های سالفه . مولوی .|| (اِ) گردن اسب و پیش گردن آن . (آنندراج ) (
محالفةلغتنامه دهخدامحالفة. [ م ُ ل َ ف َ ] (ع مص ) حلاف . معاهده کردن با کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). معاهده کردن با یکدیگر. سوگند خوردن با هم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معاهده . معاقده . (المصادر زوزنی ). لازم گرفتن کسی را. (آنندراج ).
مخالفةلغتنامه دهخدامخالفة. [ م ُ ل َ ف َ ] (ع مص ) با کسی خلاف کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی )(ترجمان القرآن ). خلاف کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خلاف . (ناظم الاطباء) (محیط المحیط).و رجوع به خلاف و مخالفت شود. || لازم گرفتن کسی را. (ناظم الاطباء). || رفتن نزدیک زنی
مسالفةلغتنامه دهخدامسالفة. [ م ُ ل َ ف َ ] (ع مص ) با کسی رفتن . (منتهی الارب ). همراهی و مسایرت کردن با کسی . (اقرب الموارد). || برابر و مساوی کردن کسی را در کاری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پیشی گرفتن و تقدم شتر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).