الواثلغتنامه دهخداالواث . [ اَل ْ ] (ع اِ) آلودگیها. (غیاث اللغات ). صاحب غیاث اللغات ظاهراً آنرا جمع «لوث » دانسته ولی در فرهنگهای معتبر بدان تصریح نشده است .
الواثلغتنامه دهخداالواث . [ اِل ْ ] (ع مص ) گیاه تر در گیاه خشک رویانیدن زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نگاه داشتن خواستن چیزی را از کسی . (منتهی الارب ).سپردن کسی مال خود را بدیگری . (از اقرب الموارد).
حلواتلغتنامه دهخداحلوات . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حلوة. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حلوة شود.
حلویاتلغتنامه دهخداحلویات . [ ح َ ل َ وی یا ] (اِ) در تداول فارسی ، شیرینی ها : گز راز جمله ٔ حلویات از چه روچشم تمام مجلسیان بر شکست اوست .میرزا اشتها.
الواتلغتنامه دهخداالوات . [ اَل ْ ] (از ع ، ص ، اِ) بمعنی اَلواد است . (فرهنگ نظام ). رجوع به اَلواد شود.
الوادلغتنامه دهخداالواد. [ اَل ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَلوَد، بمعنی آنکه به عدل نگراید و سرکش باشد و نیز بمعنی گردن ستبر. (از اقرب الموارد). و از همین جمع آمده است «الواط» فارسی که در معنی مفرد استعمال میشود. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اَلواط شود.
ابن الواثقلغتنامه دهخداابن الواثق . [ اِ نُل ْ ث ِ ] (اِخ ) ابومحمد عبدالعزیزبن واثق . از قراء. و او قرائت حمزه را از ضبّی فراگرفته . و رساله ٔ او به ثعلب و کتاب قراءة حمزه و کتاب السنن . و کتاب التفسیر از تألیفات اوست . (از ابن الندیم ).