الویجانلغتنامه دهخداالویجان . [ اَل ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک ، در 2 هزارگزی شمال طرخوران . جلگه و سردسیر است . سکنه ٔ آن 200 تن شیعه ٔ فارسی زبانند. آب آن از دو رشته قنات و محصول آن غلات ، میوه
هلوزونلغتنامه دهخداهلوزون . [ هََ ل َ / لُو ] (اِ) نقاشیها و اسلیمی خطائیهایی باشد که بر اطراف کتابه ٔ خانه و غیره نقش کنند. (برهان ). اسلیمی . نقش اسلیمی . (یادداشت مؤلف ).
پهلوزنلغتنامه دهخداپهلوزن . [ پ َ زَ ] (نف مرکب ) که پهلو زند. پهلو سای . مدعی بزرگی و همسری . برتری جو : اگر تیر پهلوزنی را بکشت ازو بهتری را قوی کرد پشت .نظامی .
پهلوزنفرهنگ فارسی عمیدکسی که با دیگری در قدر و مرتبه لاف برابری و همسری بزند: ◻︎ وگر نیز پهلوزنی را بکشت / از او بهتری را قوی کرد پشت (نظامی۵: ۸۷۵).