الکسیلغتنامه دهخداالکسی . [ ] (اِخ ) جاسبارولی . رجوع به جاسبارولی در این لغت نامه و معجم المطبوعات شود.
چالکشلغتنامه دهخداچالکش . [ ک َ ] (اِخ ) دهی جزءدهستان حومه ٔ بخش لشت نشاء شهرستان رشت که در 2000 گزی شمال لشت نشاء واقع شده جلگه ای است مرطوب و مالاریائی ، 150 تن سکنه دارد. آبش از نورود و توشاجوی سفیدرود و محصولش برنج و صیفی
علکزلغتنامه دهخداعلکز. [ ع َ ک َ / ع ِ ک ِ ] (ع ص ) مرد درشت اندام و سطبر و سخت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد پرگوشت بزرگ جثه . (منتهی الارب ).
الکسیلغتنامه دهخداالکسی . [ ] (اِخ ) جاسبارولی . رجوع به جاسبارولی در این لغت نامه و معجم المطبوعات شود.
الکسیلغتنامه دهخداالکسی . [ ] (اِخ ) جاسبارولی . رجوع به جاسبارولی در این لغت نامه و معجم المطبوعات شود.