آلکلیلغتنامه دهخداآلکلی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) الکلی . آنکه به بسیار آشامیدن مشروبهای الکل دار چون شراب و عرق و کنیاک و رم و سایر انواع آن معتاد است .
الکلیفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که عادت به نوشیدن الکل دارد.۲. آنچه دارای الکل باشد: نوشیدنی الکلی.۳. آغشته به الکل: دستم الکلی شد.
liquorsدیکشنری انگلیسی به فارسیمشروبات الکلی، مشروب، نوشابه، مشروب الکلی، مشروب خوردن یاخوراندن، با روغن پوشاندن، چرب کردن، مایع زدن، مشروب زدن به
liquorدیکشنری انگلیسی به فارسیمشروب، نوشابه، مشروب الکلی، مشروب خوردن یاخوراندن، با روغن پوشاندن، چرب کردن، مایع زدن، مشروب زدن به
نوشابهفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی نوشیدنی شیرین و گازدار.۲. [قدیمی] آب گوارا.۳. [قدیمی] شربت.⟨ نوشابهٴ الکلی: مشروب الکلی؛ عرق.
مشروب کحوليدیکشنری عربی به فارسیليکور (نوشابه الکلي) , مشروب خوردن ياخوراندن , مشروب , نوشابه , مشروب الکلي , با روغن پوشاندن , چرب کردن , مايع زدن , مشروب زدن به
نوشابهلغتنامه دهخدانوشابه . [ ب َ/ ب ِ ] (اِ مرکب ) آب گوارا. (انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ). آب خوشگوار. (فرهنگ خطی ). شربت : مباد این درج دولت را نوردی میفتاد اندر این نوشابه گردی . نظامی (از انجمن آرا).<
الکلیفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که عادت به نوشیدن الکل دارد.۲. آنچه دارای الکل باشد: نوشیدنی الکلی.۳. آغشته به الکل: دستم الکلی شد.
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
حجرالکلیلغتنامه دهخداحجرالکلی . [ ح َ ج َ رُل ْ ک ُ ] (ع اِ مرکب ) سنگ مثانه . رجوع به حجرالمثانة شود.
حب الکلیلغتنامه دهخداحب الکلی . [ ح َب ْ بُل ْ ک ُ لا ] (ع اِ مرکب ) صلوان . اُم ّکلب . خرنوب الخنزیر. اناغورس . ثمره ٔ اناغورس یعنی میوه ٔ خرنوب الخنزیر. صاحب تحفه گوید: بار نبات اناغورس است و آن مذکورشد و این شبیه است به گرده ٔ کوچکی از باقلی بزرگتر و مایل به طول و در وسط او خطوط و رنگ او ممتزج
چراغ الکلیلغتنامه دهخداچراغ الکلی . [ چ َ / چ ِ غ ِ اَ ک ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چراغی که بوسیله ٔ الکل روشن شود. چراغی که بجای روغن یا نفت در آن الکل ریزند.یکنوع چراغ مخصوص که مایه ٔ روشنائی آن ، الکل است و بیشتر در امور پزشکی و داروسازی مورد استفاده است .
لاک و الکلیلغتنامه دهخدالاک و الکلی . [ ک ُ اَ ک ُ ] (ص نسبی مرکب ) آنچه از در و پنجره و میز و صندلی و دیگر ادوات چوبی که با مایع مرکب از الکل تقلیبی و لاک رنگ شود. || رنگ حاصل از اختلاط لاک و الکل پس از استعمال .