امامت کردنلغتنامه دهخداامامت کردن . [ اِ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیشوایی کردن . || پیشنمازی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به امامت شود.
امامتلغتنامه دهخداامامت . [ اِ م َ ] (ع مص ، اِمص ) پیشوایی کردن . پیشوا و امام بودن . ریاست عامه . رجوع به اِمامَة شود : جزم داشتم به آنکه امامت حق اوست . (تاریخ بیهقی ).امام امم ناصرالدین که در دین امامت جز او را مسلم ندارم . خاقانی .
امامتفرهنگ فارسی عمید۱. پیشوایی در جامعه اسلامی از نظر مذهبی و اعتقادی.۲. پیشنمازی.۳. یکی از اصول اعتقادی تشیع که شامل اعتقاد به وجود امام و رهبری و پیشوایی اوست.
امامی کردنلغتنامه دهخداامامی کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امامت . پیشوایی کردن . امامت کردن . پیشنمازی کردن . رجوع به امامت شود.
اوملغتنامه دهخدااوم . [ اَ وَم م ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی است از امامت ، نیکوتربه امامت . (ناظم الاطباء).
پیش نمازیلغتنامه دهخداپیش نمازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) امامت جماعت . عمل پیش نماز. امامت .- امثال :در پیش نمازی علم شرط نیست . (فرهنگ نظام ).
امامتلغتنامه دهخداامامت . [ اِ م َ ] (ع مص ، اِمص ) پیشوایی کردن . پیشوا و امام بودن . ریاست عامه . رجوع به اِمامَة شود : جزم داشتم به آنکه امامت حق اوست . (تاریخ بیهقی ).امام امم ناصرالدین که در دین امامت جز او را مسلم ندارم . خاقانی .
امامتفرهنگ فارسی عمید۱. پیشوایی در جامعه اسلامی از نظر مذهبی و اعتقادی.۲. پیشنمازی.۳. یکی از اصول اعتقادی تشیع که شامل اعتقاد به وجود امام و رهبری و پیشوایی اوست.
امامتلغتنامه دهخداامامت . [ اِ م َ ] (ع مص ، اِمص ) پیشوایی کردن . پیشوا و امام بودن . ریاست عامه . رجوع به اِمامَة شود : جزم داشتم به آنکه امامت حق اوست . (تاریخ بیهقی ).امام امم ناصرالدین که در دین امامت جز او را مسلم ندارم . خاقانی .
امامتفرهنگ فارسی عمید۱. پیشوایی در جامعه اسلامی از نظر مذهبی و اعتقادی.۲. پیشنمازی.۳. یکی از اصول اعتقادی تشیع که شامل اعتقاد به وجود امام و رهبری و پیشوایی اوست.