حمامیلغتنامه دهخداحمامی . [ح َم ْ ما ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به حمام . گرمابه بان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حافظ حمام . (اقرب الموارد). گرمابه دار. (فرهنگ فارسی معین ). || صاحب حمام . (از اقرب الموارد). || حقوقی که گرمابه دار ده و قریه را دهند. (فرهنگ فارسی معین ).
حمامیلغتنامه دهخداحمامی . [ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
امامیلغتنامه دهخداامامی . [ اِ ] (اِخ ) از دانشمندان مقدم بر عهد نظامی عروضی صاحب چهارمقاله بود. عروضی در کیفیت دبیر کامل گوید: پس عادت باید کرد بخواندن کلام رب العزة... و مطالعه ٔ کتب سلف چون ترسل صاحب و صابی و قابوس و الفاظ حمادی و امامی ... (چهارمقاله چ معین چ 3</
امامیلغتنامه دهخداامامی . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اندیکا از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز واقع در پانزده هزارگزی خاور قلعه ٔ زراس . در جلگه واقع شده و هوایش معتدل است و 230 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت
امامیلغتنامه دهخداامامی . [ اِ ] (اِخ ) طایفه ای از ایلات کرد ایران است که در جوانرود سکنی دارند و در حدود هفتاد خانوار هستند. (از جغرافیای سیاسی ایران ، تألیف مسعود کیهان ص 58).
امامیلغتنامه دهخداامامی . [ اِ ] (اِخ ) از دانشمندان مقدم بر عهد نظامی عروضی صاحب چهارمقاله بود. عروضی در کیفیت دبیر کامل گوید: پس عادت باید کرد بخواندن کلام رب العزة... و مطالعه ٔ کتب سلف چون ترسل صاحب و صابی و قابوس و الفاظ حمادی و امامی ... (چهارمقاله چ معین چ 3</
امامیلغتنامه دهخداامامی . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اندیکا از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز واقع در پانزده هزارگزی خاور قلعه ٔ زراس . در جلگه واقع شده و هوایش معتدل است و 230 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت
امامیلغتنامه دهخداامامی . [ اِ ] (اِخ ) طایفه ای از ایلات کرد ایران است که در جوانرود سکنی دارند و در حدود هفتاد خانوار هستند. (از جغرافیای سیاسی ایران ، تألیف مسعود کیهان ص 58).
امامیلغتنامه دهخداامامی . [ اِ ] (اِخ ) قاضی محمد از شاعران قرن نهم هجری بود. در مجالس النفائس آمده است : مردی متدین و خوش طبع بود. قاضی القضاة خراسان شد و گاهی شعر نیز میسرود، این مطلع از اوست :گفتمش گل گل برآمد رنگ رخسارت ز مل غنچه ٔاو در تبسم شد که از گلها چه گل .وفات او در شوال
امامیلغتنامه دهخداامامی . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به امام . رجوع به امام شود. شیعی . شیعی اثناعشری . شیعی اسماعیلی . رجوع به امامیه و شیعه شود.