امتشاشلغتنامه دهخداامتشاش . [ اِ ت ِ ](ع مص ) بسنگ یا بکلوخ استنجا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || همه ٔ شیر پستان را دوشیدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برکشیدن زن زیور را از گردن خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطب
امتصاصلغتنامه دهخداامتصاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مکیدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین ). مکیدن شیره ٔ چیزی را. (فرهنگ فارسی معین ). در عربی امروز جزء اصطلاحات علمی است و بمعانی متعدد بکار میرود. رجوع به المرجع شود.
امتصاصدیکشنری عربی به فارسیجاذب , جالب , دلربا , جذاب , درکش , دراشام , جذب , درکشي , دراشامي , فريفتگي , انجذاب , مکيدن , مک زدن , شيره کسي را کشيدن , مک , مک زني , شيردوشي
ممتشلغتنامه دهخداممتش . [ م ُ ت َش ش ] (ع ص ) نعت فاعلی ازامتشاش . رجوع به امتشاش شود. || دزد ویران کننده . (ناظم الاطباء).
استنجاءلغتنامه دهخدااستنجاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رستن . (منتهی الارب ). خلاصی . (اقرب الموارد). || از بیخ بریدن درخت . (منتهی الارب ). || حاجت خود برآوردن از کسی . یقال : استنجی منه حاجته ؛ ای تخلصها. || شستن موضع غائط و بول را و سنگ و کلوخ مالیدن بدان جای . تنبل . استطابة. (منتهی الارب ) (زوزنی
برکشیدنلغتنامه دهخدابرکشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کشیدن . استخراج کردن . برآوردن . بیرون کردن . بالا کشیدن . بیرون آوردن . (ناظم الاطباء). خارج ساختن . (یادداشت مؤلف ) : لعل می را ز درج خم برکش در کدونیمه کن به