امتناحلغتنامه دهخداامتناح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دهش گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عطا گرفتن و بخشش . (از اقرب الموارد). روزی دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به این معنی بطور مجهول استعمال می شود. (از اقرب الموارد). || بعاری
امتناعلغتنامه دهخداامتناع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ، اِ مص ) بازایستادن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واایستادن . (مقدمه ٔ لغت سیدشریف جرجانی ). بازداشتگی . (ناظم الاطباء). سر باززدن . (فرهنگ فارسی معین ). ممانعت . (ناظم الاطباء). خودداری . (فرهنگ فارسی معین ). تعرض .
امتناعدیکشنری عربی به فارسیخودداري , پرهيز , خودداري از دادن راي , رياضت , پرهيز از استعمال مشروبات الکلي
آنگلی کانیلغتنامه دهخداآنگلی کانی . (اِخ ) مذهب رسمی انگلستان و آن از زمان هنری هشتم آغاز شد آنگاه که پاپ از اجازه ٔ طلاق کاترین ملکه ٔ انگلستان امتناع ورزید.
ضرارلغتنامه دهخداضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن صرد، مکنی به ابونعیم . محدث است . مأمون اورا به معلمی یکی از اولاد خود خواند و وی امتناع ورزید. او راست : کتاب الوقف و الابتداء. (ابن الندیم ).
أحْجَمَدیکشنری عربی به فارسیپس زد , عقب نشست , به عقب برگشت , جا زد , شانه خالي کرد , عقب نشيني کرد , متنفر شد , نفرت پيدا کرد , بدش آمد , زير بار نرفت , استنکاف نمود , دست کشيد , خودداري کرد , کناره گيري کرد , طفره رفت , ابا کرد , امتناع ورزيد
عزیزلغتنامه دهخداعزیز. [ع َ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن علی علوی حسینی . جد او نقیب النقبای خراسان بود و نقابت علویان و وزارت سلطان به او پیشنهاد شد اما او از شدت زهد و تقوی از پذیرفتن آن امتناع ورزید و به سال 527 هَ .ق . بطور ناگهانی در نیشابور درگذشت . (از الاعلام
عبدالحمیدلغتنامه دهخداعبدالحمید. [ ع َ دُل ْ ح َ ] (اِخ ) ابن محمد المصطفی بن مکی مشهور به ابن بادیس . رئیس جمعیت مسلمین به الجزائر بود. تحصیلات خود رادر مدرسه ٔ الزیتونة پایان داد. وی مجله ٔ الشهاب را که مجله ای دینی و علمی بود منتشر کرد. حکومت فرانسه در الجزائر درصدد فریفتن وی برآمد. وی از قبول
امتناعلغتنامه دهخداامتناع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ، اِ مص ) بازایستادن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واایستادن . (مقدمه ٔ لغت سیدشریف جرجانی ). بازداشتگی . (ناظم الاطباء). سر باززدن . (فرهنگ فارسی معین ). ممانعت . (ناظم الاطباء). خودداری . (فرهنگ فارسی معین ). تعرض .
امتناعدیکشنری عربی به فارسیخودداري , پرهيز , خودداري از دادن راي , رياضت , پرهيز از استعمال مشروبات الکلي
امتناعلغتنامه دهخداامتناع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ، اِ مص ) بازایستادن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واایستادن . (مقدمه ٔ لغت سیدشریف جرجانی ). بازداشتگی . (ناظم الاطباء). سر باززدن . (فرهنگ فارسی معین ). ممانعت . (ناظم الاطباء). خودداری . (فرهنگ فارسی معین ). تعرض .
امتناعدیکشنری عربی به فارسیخودداري , پرهيز , خودداري از دادن راي , رياضت , پرهيز از استعمال مشروبات الکلي