امضاغلغتنامه دهخداامضاغ . [ اِ ] (ع مص ) خوشمزه گردیدن خرمای خرمابن چنانکه خاییده شود. || خوش مزه گردیدن گوشت و خورده شدن . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
امضغدیکشنری عربی به فارسیجويدن , خاييدن , تفکر کردن , چاوش کردن , نرم کردن , خمير کردن , بزاقي کردن , چيزهاي جويدني , ملچ ملوچ کردن