امقاطلغتنامه دهخداامقاط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مُقط. رسنهایی که بدان مرغ را شکار کنند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به مقط شود.
امقاتلغتنامه دهخداامقات . [ اِ ] (ع مص ) گویند: ما امقته عندی ؛ او دشمن داشته شده است در نزدمن و ما امقتنی له ؛ من او را دشمن گرفتم و صیغه ٔ امقت را بعضی صیغه ٔ تعجب دانسته و بعضی از باب افعال گفته اند. (ناظم الاطباء) .
امقتدیکشنری عربی به فارسیتنفر داشتن از , بيم داشتن از , ترس داشتن از , ترساندن , ترسيدن , نفرت کردن , بيزار بودن از
عمقیتلغتنامه دهخداعمقیت . [ ع ُ قی ی َ ] (از ع ، مص جعلی ،اِمص ) دورتکی . (ناظم الاطباء). ژرفنایی . دورفرودی .
مقطلغتنامه دهخدامقط. [م ُ ] (ع اِ) رسن که مرغ را بدان شکار کنند. ج ، امقاط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).