امید و بیملغتنامه دهخداامید و بیم . [ اُ / اُم ْ می دُ ] (اِ مرکب ) وعده و وعید. آرزو و امید داشتن (بخاطر پاداش یافتن ) و ترس داشتن (بخاطر پادافره یافتن ) : دل دشمنان گشته از وی دونیم
روز امید و بیملغتنامه دهخداروز امید و بیم . [ زِ اُ / اُم ْ می دُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز محشر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). کنایه از روز قیامت است . (برهان قاطع) (انجمن آرا) : شنیدم
بیملغتنامه دهخدابیم . (اِ) ترس و واهمه . (برهان ). ترس . (شرفنامه ٔ منیری ). خوف و به لفظ کشیدن و بردن و داشتن و کردن ودادن و آوردن مستعمل است . (از بهار عجم ) (غیاث اللغات ).
رجالغتنامه دهخدارجا. [ رَ ] (ع اِ) رجاء. امید. (دهار) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). امیدواری . (دهار). مقابل یأس . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توقع. چشم
خوفلغتنامه دهخداخوف . [ خ َ ] (ع اِ) قتل . عمل کشتن کسی را. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) : و لنبلونکم بشی ٔ من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس ... و بشر الصابرین
میانلغتنامه دهخدامیان . (اِ، ق ) وسط هر چیز مانند میان مجلس و میان شهر یا میان باغ و امثال آن .(از انجمن آرا). وسط چیزی . (آنندراج ) (غیاث ). در مقابل کنار باشد و به عربی وسط گو
خوف داشتنلغتنامه دهخداخوف داشتن . [ خ َ / خُو ت َ ] (مص مرکب ) بیم داشتن . ترس داشتن . وحشت داشتن . رعب داشتن . || ضد رجا داشتن . مقابل امید داشتن : جز بخشنودی و خشم ایزد و پیغمبرش م