لغتنامه دهخدا
سامانی . (اِخ ) نصربن احمدبن اسماعیل بن اسدبن سامان . بعد از پدر به پادشاهی نشست تمام غلامان را که قصد پدرش کرده بودند بقصاص بکشت و در عدل و داد کوشید و خیرات بسیار کرد. بعد از مدتی بتماشای هری رفت ... تا اینکه رودکی شعر معروف :بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آی