انباز کردنلغتنامه دهخداانباز کردن . [ اَم ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شریک کردن . اشتراک . (فرهنگ فارسی معین ). || قرین کردن . همراه کردن : خرد را چو با دانش انباز کردبدل پاسخ نامه را ساز کرد. فردوسی .خرد با دل روشن انباز کردباندیشه مر نرد
انبازلغتنامه دهخداانباز. [ اَم ْ ] (ص ) شریک . (برهان قاطع) (آنندراج ) (دهار) (مؤید الفضلاء) (هفت قلزم ). شقیص . (منتهی الارب ، ذیل ش ق ص ). مشارک . سهیم . قسیم : گشاده بر ایشان بود راز من بهر کار باشند انباز من . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم
انبازلغتنامه دهخداانباز. [ اَم ْ ] (ع اِ) ج ِ نبز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). لقبها. (آنندراج ). رجوع به نبز شود.
انبیاشلغتنامه دهخداانبیاش . [ اِم ْ ] (ع مص ) مردن و منقبض گردیدن ؛ و هو لاینباش ؛ او نمی میرد و منقبض نمی گردد. (ناظم الاطباء). هو لاینباش ؛ یعنی نمی رمد و منقبض نمیگردد. (منتهی الارب ). نمی رمد و گرفته نمی شود. (شرح قاموس ). رمیدن ، و گویند گرفته شدن . (از اقرب الموارد).
انبازی کردنلغتنامه دهخداانبازی کردن .[ اَم ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شرکت کردن . (ناظم الاطباء)(فرهنگ فارسی معین ). شرکت . (شعوری ج 1 ورق 123 الف ). اشتراک . تشارک . مشارکت . مفاوضه . (یادداشت مؤلف ). || همراهی کردن . همکاری کردن <span
انبازلغتنامه دهخداانباز. [ اَم ْ ] (ص ) شریک . (برهان قاطع) (آنندراج ) (دهار) (مؤید الفضلاء) (هفت قلزم ). شقیص . (منتهی الارب ، ذیل ش ق ص ). مشارک . سهیم . قسیم : گشاده بر ایشان بود راز من بهر کار باشند انباز من . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم
انبازلغتنامه دهخداانباز. [ اَم ْ ] (ع اِ) ج ِ نبز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). لقبها. (آنندراج ). رجوع به نبز شود.
خانبازلغتنامه دهخداخانباز. (اِخ ) دهی است از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. ناحیه ای است در 18 هزارگزی باختر مشکین شهر و 8 هزارگزی شوسه ٔمشکین شهر اهر. این دهکده در جلگه قرار دارد و آب و هوایش معتدل و دارای <s
انبازلغتنامه دهخداانباز. [ اَم ْ ] (ص ) شریک . (برهان قاطع) (آنندراج ) (دهار) (مؤید الفضلاء) (هفت قلزم ). شقیص . (منتهی الارب ، ذیل ش ق ص ). مشارک . سهیم . قسیم : گشاده بر ایشان بود راز من بهر کار باشند انباز من . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم
انبازلغتنامه دهخداانباز. [ اَم ْ ] (ع اِ) ج ِ نبز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). لقبها. (آنندراج ). رجوع به نبز شود.
جانبازلغتنامه دهخداجانباز. [ جام ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهرستان خرم آباد است . در 60 هزارگزی شمال خاوری کوه دشت و 60 هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ خرم آباد به کوهدشت واقع شده است . محلی است جلگه و معتدل و مالاریایی و <span cl
جانبازلغتنامه دهخداجانباز. [ جام ْ ] (اِخ ) یکی از آبادیهای سوادکوه مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 158).